از همان روزهایی که امام رضا(ع) پای به ایران گذاشت و بهواسطه او خیل کثیری از خاندان اهلبیت(ع) به ایران شتافتند، ایران، شد ایرانِ امام رضا(ع)

فراز اول عشق)
ایران از همان روزهای آغاز از خبرساز شدن اسلام، دل به اهلبیت(ع) سپرد. ایرانیان در پردههای تاریکی از جهل و ظلمت و تبعیضِ ساسانیان گرفتار بودند و حیات و مماتشان به دست سلاطین و پادشاهانی زورمند و ظالم بود که هیچ راه سعادتی در حکومتشان یافت نمیشد. پس به عشق عدالت و شوق معنویت، آغوش به سمت آیین مسلمانی گشودند و از همان ابتدا محبت علی(ع) و اولادش را به دل گرفتند. وقتی امیرالمؤمنین(ع) در هنگامه حکومت خلیفه دوم، واسطه آزادسازی بزرگان ایران از بند اسارت اعراب شد، از ایرانیان دلبری کرد و آنهنگامی که در بازدید از شهرهای ایران، نگذاشت مردم ذلیلانه پشت مرکَب او بدوند و همه را برابر دانست این دلبری بیشازپیش شعله کشید.
فراز دوم عشق)
در غوغای پر ظلمت رژیم بنیامیه، حاکمان عرب بر سادات سخت میگرفتند و هرکس متعلق به دودمان علی(ع) بود یا اسمی از اهلبیت(ع) بر سینه و دل داشت محکوم به قتل و تبعید بود. پس خیلِ زیادی از فرزندان اهلبیت(ع) یعنی همان سادات، عازم شهرهای ایران شدند که هم امنتر بود، هم متمدنتر و هم میزبانانی غیور و ولایتمدار داشت. اولین شعلههای شیعهگری در قم و ری و کاشان برافروخته شد و بسیاری از شهرها مأمن و مأوای امامزادگانی شد که پیرامون خود پایگاه معارف اهلبیت(ع) را گسترده ساختند. اینچنین عشق و مودت مردمان ایران به خاندان رسول(ص) بهخاطر زهد و علم و اخلاقشان در قلبها ریشه دواند.
فراز سوم عشق)
از اشتباهات سیاسی هارونالرشید آن بود که برای خود دو ولیعهد تعیین کرد: امین و مأمون. پس هنگامیکه در طوس جان داد، میان دو برادر به تحریک هواداران و اصحاب زر، رقابت سیاسی بالا گرفت و نهایتا مأمون در جنگ پیروز شد و سر بُریده امین را روبروی خود دید. شورشها بالا گرفته بود. علویان در اقصینقاط کشور اسلامی که خود به پهنای یک قاره بزرگ بود دست به قیام زده بودند. چرا که معتقد بودند ظلم بنیالعباس بهمراتب بیشتر از ستم بنیامیه است و آنان به اسم بازگرداندن حکومت به اهلبیت(ع)، کلاهی گشاد بر سر مردم حقطلب گذاشتهاند. پس مأمون برای حفظ حکومت خود که بر پایههای برادرکُشی استوار شده بود بهناچار امام رضا(ع) را فراخوان داد تا او را در حصار ولیعهدی حکومت در مرو محدود سازد. انتخابی سخت و تاریخساز پیش روی علیبنموسی الرضا(ع) قرار گرفت که ترور خاموش و بیحاصل را در مدینه بپذیرد یا سختی حضور در حکومت مأمون را. پس ایشان به دلایل زیرکانه و توحیدی بسیار، به اکراه ولایتعهدی را پذیرفت؛ اما با شروط چندگانه.
مأمون به انحاء مختلف برای تخریب امام(ع) و تخطئه شخصیت او در افکار عمومی سعی کرد. اما امام ابالحسنالثانی(ع) از معدود فرصتهای پیشآمده استفاده کرد و بیش از پیش در قلب و ذهن مردم تابید و درخت محبت اهلبیت (ع) را تنومند کرد.
فراز چهارم عشق؛ نه! فراز هشتم عشق)
از همان روزهایی که امام رضا(ع) پای به ایران گذاشت و بهواسطه او خیل کثیری از خاندان اهلبیت(ع) به ایران شتافتند، ایران، شد ایرانِ امام رضا(ع) و امام هشتم شد سلطان بلامنازع ایران. او حِصنِ حصین ایرانیان شد و خورشید معنویت و توحید را هر روز و شب از خاور ایران بر سر مردمان دلباخته خدا، برافراشته کرد.