دوباره تکرار میکنم،
برای خودم و برای شما:
اینها آمار نیست.
اینها حکایتِ جان است.

آمار یعنی تکرارِ اعداد، یعنی نظم و ترتیب، یعنی توالی در شمارهها.
آمار، از اعداد، گروه میسازد؛ خوشهبندی میکند تا راحتتر حفظ شود، تا سریعتر ثبت شود، تا سادهتر فهم شود.
اما فاجعه، حتی اگر بارها و بارها و بارها تکرار شود، باز فاجعه است. چیزی از درد و مصیبت آن کم نمیشود.
اما این خیانتِ آمار است که فاجعه را عادی میکند تا شنونده به عمق درد و وسعت غم پی نبرد.
اینها آمار نیست، اینها عدد نیست، اینها شماره جانهایی است که با گلوله و بمب و ستم، از ابدان مظلوم خارج شده است:
51 هزار شهید
18 هزار کودکِ شهید شده
210 خبرنگارِ به شهادت رسیده
120 پزشکِ در خون غلتیده
1300 نفر تیمهای بشردوستانه که اینک زیر آوارها له شدهاند.
اینها آمار نیست. اینها گزارش نیست. اینها خودِ خودِ رنج است.
حتی اگر یک کودک در خانه شما تب کند یا رنگش بپرد یا از دلدرد شیون کند، روزِ شما شب تاریک میشود و حالا 274 نوزاد در غزه بلافاصله بعد از تولد بر اثر بمباران صهیونی جان دادهاند. یعنی پدر هنوز گواهی تولد نگرفته، گواهی فوت فرزندش صادر شده است؛ و در غزه هر روز 15 کودک قطع عضو میشوند، و در این یک سالواندی 40 هزار کودک یتیم شدهاند؛ و همین حالا که این متن را میخوانید و رسانهها برای گِرد کردن اعدادِ فاجعه، گراف و نمودار میسازند، 11 هزار نفر زیر آوارهای سرد غزه، مفقود و مدفوناند.
و اما دوباره تکرار میکنم،
برای خودم و برای شما:
اینها آمار نیست،
اینها حکایتِ جان است.