در ادامه بحث قبلی یعنی قسمت 25 چندتا نکته تکمیلی عرض کنم. اشاره کردم ما عموما از نسخه مطلوب خود اطلاعی نداریم و برای همین هرجور هم باشیم باز ناراحتیم چون تصویر شفافی از وضعیت درست خودمان نداریم که الانمان را با آن مقایسه کنیم. پس لازم است مقداری درباره حالت مطلوب خودمان، حالتی که برایمان ایدهآل است و اگر به آن برسیم موفق حساب میشویم، فکر کنیم.

دوستان عزیزم! دقت کنید تصویر ما از خودمان، از زندگیمان و محصولات آن مهمتر است. یعنی باید بررسی کنیم چه حسی نسبت به خودمان داریم؛ و این ممکن است با واقعیت ما متفاوت باشد؛ مثلا ممکن است ما واقعا آدم موفق و خوشبختی باشیم اما حسمان نسبت به خودمان بدبختی و عقبماندگی باشد. پس خوب است بارها و بارها به صورت جدی به این فکر کنیم که افق مطلوب ما چیست.
اما فقط فکر کردن کافی نیست. باید این تصویر را بیرون بریزیم؛ یعنی روی کاغذ یا در یک دفتر مشخص، دقیق و جزئی بنویسیم که اگر من «خود مطلوب» باشم:
چه عاداتی دارم؟ چه مهارتهایی در من نهادینه شده؟ چه نوع روابطی در زندگیام برقرار است؟ چه کارهایی را کنار گذاشتهام؟ روز من چطور شروع میشود و شب من با چه حس و فکری تمام میشود؟ با خودم چطور حرف میزنم؟ لحن درونی من با خودم مهربان است یا خشن؟ چطور با ترسها و تردیدهایم کنار میآیم یا روبهرو میشوم؟ چه ارزشهایی برایم غیرقابلچشمپوشیاند؟ دیگران مرا به چه ویژگیهایی میشناسند یا دوست دارند؟ چه چیزی به زندگی من معنا میدهد؟
تا زمانی که نسخه مطلوب خود را ننویسیم، مغزمان نمیداند دارد به سمت چه چیزی تلاش میکند. مثل رانندهای که فقط میگوید میخواهم به «جای خوبی» برسم ولی مقصدی مشخص نکرده است.
نکته بعد اینکه باید این تصویر را مدام بهروزرسانی کنیم. ممکن است چیزی که امروز برایمان ایدهآل است، دو سال دیگر با تجربیات جدیدمان عوض شود. اشکالی ندارد! این یعنی ما رشد کردهایم. مهم این است که در هر بازهای از زندگی، یک «نقشه روشن» از نسخه خوب خودمان داشته باشیم تا بتوانیم با وضوح و قدرت بیشتری مسیر را طی کنیم.
و در آخر: این کار را سبک نگیرید! همین نوشتنها، همین جلسات فکر کردن، همین دفترهای خودشناسی کوچک، پایه اصلی شخصیت و عزتنفس ما هستند. اگر خودمان را درست ببینیم، حتی در سختترین شرایط هم میتوانیم آرامش داشته باشیم و از اهداف خودمان دست نکشیم.