به این فکر میکردم که اگر مرگ و برزخ و قیامت وجود نداشته باشد این دنیا واقعا بیمزه میشود. بیاید این قضیه را از منظر لذتها بررسی کنیم. بهرحال انسان دنبال لذتجویی است. اصلا انگار چیزی درون او بارگذاری شده که به دنبال لذت باشد و بخواهد لذتهای متنوعش را به حداکثر برساند؛ و البته میدانیم لذت در باطن خودش اینقدرها هم که بعضی فکر میکنند امر مذموم و بدبویی نیست. ما باید از کارها و اقداماتمان لذت ببریم. شاید اصلا لذت شاخصهای درونی برای ماست که تشخیص بدهیم آن کاری که میکنیم چقدر درست است. لذت به انسان نیروی محرکه میدهد؛ طعم لازم برای حرکتهای سخت را جور میکند.
ولی واقعا در دنیا مگر چقدر میشود لذت برد؟ حتی آنهایی که همه چیز را برای خودشان مجاز و مباح میدانند و هیچ خط قرمزی در لذتجویی متصور نیستند در بهره بردن از زندگی محدودند. انواع محدودیتها بر انسان حاکم است. از بیماریها و پیری و مرگ گرفته تا محدودیت منابع و در دسترس نبودن خیلی از لذتها. تازه فرض کنید کسی برای لذتجویی نه خط قرمز داشته باشد نه مشکل پول و امکانات داشته باشد و نه هیچ محدودیت دیگر. واقعا چقدر میشود در یک لذت عمیق شد و چقدر میشود یک لذت را کِش داد. تازه سختیها و رنجهایی در باطن این زندگی مادی است که چه بخواهیم چه نخواهیم درگیر آن میشویم.
یکی از عجیبترین این تلخیها، نگرانی بابت تمام شدن لذت است. یعنی شما درست وسط یک لذت جذاب، همهاش نگران این هستید که این لذت هم تمام خواهد شد؛ پس بعدش چه؟ همانجاست که هراس و استرس سنگینی بر شما وارد میشود. حرف من این است: در دل لذیذترین تجربیات هم ترس وجود دارد. به این قرار، هیچ لذتی خالص نیست؛ ناخالصی دارد چون محدودیت و تهدید دارد: لذت شهرت، شهوت، مال، جاه، ارتباطات، فرزند، تفریح، مسافرت، ورزش، مسابقه، غذا خوردن، موسیقی و رقص و هرچه را که شما متصور بشوید.
برای همین گفتم اگر واقعا مرگ و برزخ و قیامت وجود نداشته باشد و پس از این دنیا عالم دیگری پیشبینی نشده باشد، این دنیا جای بیمزهای میشود. چون امکانات و ظرفیتهایی که ما داریم بینهایت است اما استفاده لذتطلبانهای که در این دنیا میتوانیم از آن ببریم خیلی محدود و کودکانه است. درست مثل مغازهداری که 100 میلیارد تومان جنس در مغازهاش خوابانده ولی بیشترین سودی که میتواند ببرد نهایتا ده میلیون تومان است. با این حساب حتی آنهایی که در لذتطلبی به بیبندوباری و لاابالیگری رو آوردهاند؛ از همه لذتهای مادی، بهره ارضاکنندهای نمیبرند و آخر سر جز هدررفت منابع و ظرفیتها چیزی عایدشان نمیشود.
ولیکن واقعیت ماجرا این است که ما نیاز به جنس متفاوتی از لذت داریم که حتی یک جرعه آن هم در این دنیا پیدا نمیشود. لذتهای ناب و خالص، مستمر و دائم، بدون هیچ محدودیت و کرانه، ایمن از هرگونه تهدید و غم؛ لذتهایی که حتی در صورت ادامهدار بودن هم تکراری نشوند و در ذات خودشان نو به نو شوند. دنیای دیگر، محمل و بستر اینجور زندگی لذتطلبانه است. با این تحلیل و نگاه میتوان دنیای مادی حاضر را تحمل کرد و بیش از حد برای محدودیتهایش غصه نخورد و حتی رنجها و زجرهایش را با متانت و صبوری تحمل کرد؛ با این باور که مخزنی از اعمال وجود دارد که در صورت پسندیده شدن، در عالم دیگر کاملا بدون هیچ کموکاستی تبدیل به لذتهای خالص میشود.
دوستان عزیزم! خواهش میکنم مقداری روی این ایده و تحلیل فکر کنید؛ نکات الهامبخشی گیرتان میآید.