سعید رنجبر
سعید رنجبر
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

جمله هایی که نشاید!

خواستم فیلمی معرفی کرده باشم، گفت «به وکیل جماعت نیامده به جز حق و فلسفه و حالا کمی هم اقتصاد چیزی بنویسد» اما دلم نیامد. این یکی را هم به عنوان آخری ازین دست پستها که نشاید، بپذیرید. مابقی «آنها» باشد و چراغهای سبز و قرمز:


اگر فیلم «باربی» چنگی به دل تان نزده و «اُپِنهایمِر» را هم مثل ما که نمی توانیم، نمی توانید بر پرده ببینید؛ عجالتاً از «مغز استخوان» لذت ببرید که هم عزتی و حمیدیان و ایزدیار و آن پسره «برادرِ مجید» خوبند، و هم فیلمنامهٔ پرکششی دارد. انقدری که تا بخواهی از خودت بپرسی اگر من جای این یا آن بودم چه می کردم، متغیرِ تازه ای وارد داستان کند و نگذارد به راحتی تصمیم بگیری.


پ.ن۱: قصه را تعریف نمی کنم، نه که رغبت دیدن ات از دست برود، نه. که قصه از صافی من رد نشود. فقط مرحمت کنی و بیایی بگویی دیوانه کدام شان بود، «بهار»، «حسین» یا «مجید»؟! منّت گذاشته ای.

پ.ن۲: نه. نیا بگو این هم که باز دوراهی اخلاقی بود و چراغ سبز و قرمز! تو جور دیگری ببین. با دلت.


فیلمحققانونکلمات
وکیل دعاوی | ranjbar.co | کارشناس ارشد حقوق مالکیت فکری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید