ویرگول
ورودثبت نام
S.latifi
S.latifi
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

مروری بر کتاب صباح

صباح: دختری که ول نمی کند! تا آخرین لحظاتی که به او اجازه بدهند در شهر جنگ زده‌اش می‌ماند و صد خودش را برای نجات وطن و کمک به رزمنده‌ها و مجروحان می‌گذارد. از دل خطرات عبور می‌کند. با سختی‌ها کنار می‌آید. روحیه‌ی خود را حفظ می‌کند و کم نمی آورد. پدر و برادرش با وجود نگرانی‌هایی که دارند مانع فعالیت‌های او نمی‌شوند. مسئله‌ای که کمتر کسی جرئت دارد به آن رضایت بدهد. اما صباح، وطنش را می‌خواهد و از آن دست برنمیدارد. با سقوط غم‌انگیز خرمشهر سنگر بعدی او آبادان است. کار اصلی‌اش رسیدگی به مجروحان است که در این مدت مهارت خوبی در انجام آن بدست آورد است. صحنه‌های دلخراش زیادی را به چشم دیده اما خودش قوت قلب خودش شده است.

زنان و دختران خرمشهر در آن روزهای پر التهاب هرکار از دست شان برآمد کردند. زمانی که مسجد جامع خرمشهر پایگاه اصلی مقاوت مردم شهر شد، اگر حضور این فداکاران خوش غیرت نبود سرنوشت اشغال خیلی زودتر دامن خرمشهر را می‌گرفت. صباح، خانواده و دوستانش هم در این بین استقامت‌های فراوانی از خود نشان دادند. عده‌ای در پشت جبهه و با رفع مشکلات و نیازهای آن زمان قوت قلب رزمندگان کم سلاح می‌شدند و عده‌ای دیگر حتی اسلحه به دست با دشمن بعثی رو در رو می‌جنگیدند.

کتاب‌های زیادی در این سالها با موضوع مقاومت مردمان خوزستان به نگارش درآمده که می توان گفت "صباح" یکی از خواندنی‌ترین آنهاست. ماجرایش از روزهای خوش و خرم خرمشهر آغاز می‌شود تا به ایام انقلاب و مبارزه می‌رسد. صباح در این زمان دانش‌آموز است و پر از شور انقلابی که تلاش می‌کند دیگران را هم بیدار کند که در نهایت آرام آرام زمزمه‌های تجاوز ارتش عراق تبدیل به یک بحران خانمان‌سوز برای اهالی مرزنشین می‌شود و اخبار پیشروی دشمن روح‌شان را آزار می‌دهد. داستان روان و خواندنی پیش می‌رود. اشک و لبخند می‌آفریند. غافلگیر می‌کند اما پایانش شیرین است. رویایی محقق می‌شود و ایران را غرق شادی می‌کند.

سال 88 و فتنه‌ای که در آن به وقوع پیوست باعث شد تا صباح سکوت خود را بشکند و در مقابل دشمن بدخواهی که هر روز با تبلیغات وسیع‌اش ذهن مردم را مسموم می‌کرد، واکنش مناسبی نشان بدهد. او می گوید: وقتی دیدم ما با سکوت‌مان یک قدم کنار کشیدیم، اما در عوض دشمن با هیاهو چندین قدم به سمت ما آمد و سعی کرد جای حق و باطل را در نگاه مردم عوض کند، دیگر نتوانستم سکوت کنم. حالا احساس تکلیف می‌کنم و امیدوارم با روایت آنچه در سال‌های گذشته بر من و دوستان همرزمم رفته بتوانم دلی را نرم و اندیشه‌ای را بیدار کنم.

نکته‌ی جالب دیگر اینکه صباح و کتاب مشهور دا رویدادهای مشترکی با هم دارند. زیرا شخصیت‌های اصلی داستان در این دو کتاب یعنی صباح وطن خواه و سیده زهرا حسینی در مسجد جامع خرمشهر به هم می‌رسند و رفاقت‌شان شکل می گیرد و ادامه‌دار می‌شود. ماجرای مقاومت و فعالیت‌های های سرنوشت‌ساز این دو دختر خرمشهری مخاطب را میخکوب کتاب می‌کند.

کتاب صباح در 608 صفحه با قلم فاطمه دوست کامی و به همت انتشارات سوره مهر در قطع رقعی به چاپ رسیده است.

(این پست را برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشته‌ام)

چالش مرورنویسی فراکتابکتابصباحفراکتابکتابخوانی
کتابخوان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید