عموم، هنر را پدیدهای زنانه میانگارند؛ حالآنکه هنر نیز همچون بسیاری از پدیدههای انسانی میتواند صورتی زنانه یا مردانه به خود گیرد. پدیدهی فمنیسم از آندسته هنرنماییهای مردانه است که به ظرافت قابل توجهی پرداخته شده است.
عموم تصور میکنند که فمنیسم تماما ساخته و پرداختهی زنان است در پاسخ به سیر تاریخی ظلم جنسیتی مردان؛ اما باید از عموم پرسید که آیا آثار و برکات این پدیدهی هنرمندانه کم به مردان رسیده است؟ قویا گمان میرود که در آن مقطع حساس تاریخی، مردان چارهای نداشتند جز راهبرد مردوارهسازی از زنان!
بحث مفصلی لازم نیست؛ جایی که مردان طراحان یکهتاز صحنههای مشترک باشند، همان بهتر که زنان، از زن بودنشان بیزار باشند! همان بهتر که فهمها و توانمندیهای زنانه از صحنه محو شده و مردان به یاری مردوارههایشان، راهبردهای حاصل از طراحیهای مردانه را به ثمر نشانند.
خطرناکترین چالشها در چنین صحنههایی، رونق گفتمان #هویت_زنانه است. زنانی که ویژه توانمندیها، ویژه نقشها و ویژه هویتشان ممکن است در نسبت با اوهام توصیف شود اما بهتر است هرگز میزان تاثیر عواطف بر ساخت وجودیشان را فراموش نکنند.
و اما حقیقت آن است که هر کثرتی در عالم خلقت غایت و معنایی دارد. مردان هم اگر بنا باشد که شبیه زنان به مسائل بنگرند، شبیه زنان به موضوعات ورود کنند، شبیه زنان به ماموریتها بپردازند و خلاصه گرفتار نهضت زنوارهسازی شوند، تنظیمات ظریف این عالم برهم خورده و معلوم نیست چه بلاهایی که گریبان زنان و مردان عالم را همزمان نگیرد.
تفاوتهای حقیقی دو جنس با چنان دقت و تدبیری بر وجودشان نقش بستهاند که انکارشان حاصلی جز برهم خوردن نسبتهای حقیقی و لازم این دو جنس در ساختارهای ریز و درشت اجتماعشان ندارد. هویت زنانه یک ماهیت اعتباری نیست که با سیاست و هنرمندیهای مردانه بتوان پنهانش کرد. حتی مودتهای راهبردی نیز تضمینی بر رنگ نباختن مردوارگیها بعد از مدتی مشخص نخواهد بود.
در این دنیای مرکب از دو جنس، یا زنان و مردان میآموزند که چگونه با حفظ هویت و با چه نسبت صحیحی در تعامل باهم روابط ولایی بینشان را محقق نمایند و یا اینکه در هر زمان هر طرف که ابتکار عمل بیشتری به خرج دهد، ساخت خود را بر دیگری تحمیل میکند.
خدا نکند که روزی مردان بین دوگانهی زنواره گشتن و ترک ماموریتها گیر کنند...