?| نقل از مادر شهید:
من یادمه ما هروقٺ مۍرفتیم حرمامامرضا (ع)
(محمد صحـن اسمائیلطلا رو خیلے دوستداشت)
جاے خاصی رو داشتیم.
بهـش میگفتیم مـا همـه اینجا می شینیم
وقتی میدید ما ڪجا نشستیم بعد
میرفٺ شروع میڪرد طوافکردن به قوݪ خودش،کیفیت زیاࢪٺش تو حࢪم امامرضا(ع) همیشہ به این حالت بود.?
آنقدر دور حرم تو حیاط ها مے چرخید ، یھ موقع ده دوࢪ،هفت دور...
طورے ڪه پاهاش درد مےگࢪفت شاید ساعٺ ها طول میڪشید و من همیشہ میگفٺم این چه وضع زیارت ڪردنه‼️?
بشین یه جا دعا بخون ،نماز بخون...
بهش میگفتم که چیکار میکنے؟?
می گفت: من آنقدࢪ دور آقا می گردم ٺا آقا خودش
به من بگه حالا بسه حاݪا اینجا بشین و با من حرف بزن ؤ بعد مے شینم حࢪفامو می زنم.ッ♥️
شهید محمدرضا دهقان امیری ❤️