پتوس:)?
پتوس:)?
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

دفتر خاطرات


مینویسم از عشقی که برگ هایش در دل یک دختر ۱۶ ساله در حال جوانه زدن بود و او با تنها رفیقش آن را شریک میشد..

مینویسم از دومین صفحه..

۱۳۸۳

کاش هیچ شهری نبود،کاش هیچ عشقی نبود،کاش رسم زمانه این نبود،کاش ساعت ها لحظه ای می‌ایستادند،کاش آدمها دلشان سنگی نبود،در این دنیا کسی نیست،در این عالم کسی نیست،هیچ کس صدای مارا نمی‌شنود،ما بی هدفیم،مانند بتی که اراده ندارد،مانند جسدی که روح ندارد،قلبهایمان پر از اندوه است،کسی نیست تا صدای مارا بشنود،هیچ‌کس صدای فریاد مارا نمی‌شنود،هیچکس گریه هایمان را نمی‌بیند،هیچکس!!

من و تو تنهاییم،تنهاتر از تمام تنهایی‌ها،غمگین تر از تمام غم‌ها،بی روحتر از تمام روح‌ها،ساکت تر از تمام سکوتها و تاریک تر از تمام تاریکی‌ها و عاشق تر از تمام عاشق ها

اما ای تو تنها تیکه گاه من،بیا تا منو تو ما شویم،سکوت را بشکنیم و تاریکیها را روشن کنیم و غمها را نابود کنیم و عشقهارا بیفزاییم،بیا تا منو تو ما شویم...

بیا تا منو تو ما شویم...

ریشه های درهم پیچیده..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید