آدمی گاهی نه صدای حقیقت، بلکه پژواک رؤیاهایش را میشنود. گوشهایش باز است، اما ذهنش پنجرهای را برمیگزیند که به سوی دنیای دلخواهش باز شود. حقیقت شاید عریان در کنار او ایستاده باشد، اما او به لباسی که خود برایش دوخته نگاه میکند.
آنچه میبیند، آنچه میخواهد ببیند، چیزی است که ذهنش بر آن مهر تایید زده است. به جای اینکه در آغوش حقیقت باشد، در آغوش تفسیرهای خود پیچیده است. در دنیای خود ساخته، هر سایهای به نور تبدیل میشود و هر صدای ناهنجار، آوای دلخواهش.
ولی حقیقت همیشه در کمین است، بدون هیچ گناهی، بیهیچ ادعایی. آنجا که انسان به دنبال جوابهایش میگردد، حقیقت ساکت و بیصدا ایستاده است، منتظر نگاه دلی که جرات دیدنش را پیدا کند.
اما این جرات، گاهی در سایه ترس از تغییرات و از دست دادنها پنهان میشود. دلهای بسته، ذهنهای بسته، و در نهایت انسانهایی که به زیباییهای ساخته خود اکتفا کردهاند، درحالیکه جهان واقعی در کنارشان جاری است./ مهدیار صابونی
#پژواک_رویاها