سلام حضرت جانم
دلتنگ آغوشتان هستم
دلتنگ دستانت
دلتنگ چشمانت
می دانی بهترین چیزها برای من چیست
دیدن چشمانت
بوسیدن دستانت
آغوشت
و چنگ زدن بر موهایت
آخ چنگ ،چنگ زدن به موهای کوتاهت
می دانی جان دلم
سر انگشتان من تشنه اند!
تشنه
می فهمی؟؟
و باز هم امروز دو دست عاشقم
تن ِ تو را به آغوش نکشید
آیا غم انگیزتر از این هم وجود دارد؟
شاید این سطرها برایت بی معنا باشد
شاید بی مایه و فقط مشتی کلمه باشد
اما برای من این جملات تمام بودنم است تمام چیزی که می توانمبه تو ببخشم!
که می توانم برای تو بنویسم
وگرنه
دست کوتاه من کجا و قامت رعنای تو کجا!
نازدار من
برایت می نویسم که پس از من بدانی یکی بود تو را چنان طلب میکرد که خدا هم حسادت میکرد!
روی ماهت را از دور غرق بوسه می کنم
مراقب خودت باش
سیده خانم شما
توی مقدس من
به تاریخ هفتم شهریور هزار و چهارصد و یک