سلام دوردانه ی قلبم
چند وقت بود برایت ننوشته ام
دلم پر میزند برای تو نوشتن از تو نوشتن
آخ جان من
آخ زیبای بی تکرار من
چند وقت پیش برایم نوشتی اما تو از تکرار خسته نشو !
از تکرار دوست داشتنت!
برایت می نویسم
تصدق چشمان کهرباییت
نه هیچ وقت از تکرارش خسته نمی شوم
بلکه شوقم برای زنده بودن و زندگی بیشتر شده است و میشود
دوست داشتنت بهم شوق میدهد
برکت دارد
زنده ام می کند
برای من مثل نفس کشیدن می ماند
چه چیز قشنگتر از این می تواند برای من باشد؟
برای منی که سالها برای دوست داشتن دیگری مقاومت کرده ام و دلی نباخته ام
برای منی هیچ تجربه ای عاشقانه ای ندارم
برای منی که دروازه قلبم را برای کسی نگشوده ام!
و تو آمده ای که جانم شوی
حتا دور ،دور
حتا ناممکن!
امروز آخرین روز تیر ماه ۱۴۰۱ است و با تمام هجاهای دنیا با تمام صداهای دنیا
هر چه هست هر چه که ما نمی بینیم ...
هر چقدر بگویم دوستت دارم
باز برای تو کم است..
دلم بی تاب توست !
توی مقدس من
سیده خانم شما
روی ماهت و قوسی ابروهایت را می بوسد!