در این صورت ... شما به چی خندیدید؟ به ماجرای خندهدار؟ یا به شخص؟ یا حسی که نسبت به او دارید؟
اصلا از نگاه دیگهای ببینیم ...
به نظر شما با مسائل مذهبی هم میشه شوخی کرد؟ یا در کل موضوعی هست که نباید به طنز نزدیک شود؟
آیا میتوان مرزی برای شوخی تعیین کرد؟ با چه چیزهایی نباید شوخی کرد؟ اصلا این جمله درست است؟!
به این فکر کردهاید که چه چیزهایی شما را خیلی زیاد میخنداند؟
یا چه مسائلی اگر با بهترین نوع طنز بیان شود، باز هم برای شما خندهدار نیست؟!
طنز عمومی، در جامعه تاثیر زیادی داره و حتی مسیر فرهنگی جامعه رو ترسیم میکنه؛ اینجا نمیخوام از اهمیت زیاد طنز حرف بزنم. فقط اگر متوجه اهمیتش شده باشید، باید بدانید که:
شاید عجیب باشه اما اگر یک ماجرای خندهدار را تعریف کنید و شخصیت اصلی اون رو مثلا یک «جنسیت/قومیتی خاص/ طرفدار مذهب/ طرفدار حکومت و..» انتخاب کنید، عکس العمل مخاطب بسیار متفاوت خواهد بود! ممکن است خیلی بیشتر بخنده، ممکن عصبی شود و نخنده؛ در حالی که ماجرا خندهدار کاملا یکسانه!
طنز و طنزپردازی مقوله پیچیدهایه، هنوز تشخیصش سخته که ما بیشتر از روی عصبانیت یا حرص میخندیم یا صرفا برای حال خوش؛ خندههای ما ریشه متفاوتی دارند. از «سرکوبها» ما گرفته تا «کاهش خشم» همه و همه تاثیرگذارند. گاهی به احمقانه بودن کاری میخندیم و گاهی از روی نگاه بالا به پایین و خود برتربینی.
اینجا میخوام بگم که طنز به قدری قدرت داره که میتونه محتوا رو فدا کنه و یک تفکر رو توی ذهن مخاطب قرار بده. تفکرات اشتباهی مثل خنگ نشون دادن یه جنسیت، خسیس بودن قومیتی یا احمق نشون دادن شخص خاص همه از طریق طنز وارد ذهن جمعی ما شدند و جا خوش کردند.
معمولا اولین راهی که به ذهن ما میرسه این جمله معروفه که میگه: با هر چیزی شوخی نکنیم! اما واقعا امکانپذیره؟!
کسی میتونه تعیین کنه با چه چیز نباید شوخی کرد؟ مثلا کسی که با طنز قومیتی مخالف باشه شاید موافق طنز مذهبی باشه. یا از به طنز گرفتن سنتهای قدیمی عصبانی بشه. اینطور میشه که زیر هر پست طنزی با هر موضوع، قطعا چند مخالف پیدا میشن که اعتراض کنن.
باید قبول کنیم که طنز، وابسته به مخاطب و برخاسته از سلیقه جمعی ما و استقبال عمومی از آن است.
مثلا مهران مدیری در برنامه دورهمی همیشه مسئولین را به باد طنز میگیره و اقبال عمومی هم داره. جدا از اینکه ریشه خندیدن ما به این موضوع کجاست (!) پرداختن مهران مدیری به این موضوع انتخاب او نیست. خواسته مخاطب است. موضوعی که شاید پانزده سال پیش به این اندازه جذاب نبود!
اگر الان خیلی با داستانهای ادبی شوخی نمیکنن، به دلیل کمتوانی طنزپردازان نیست! بلکه مخاطب زیادی از این نوع طنز استقبال نمیکنن.
نه میتوان کسی را مجبور کرد با چه چیزی شوخی کند یا نکند.
نه میتوان مانع خندیدن بقیه به موضوعی خاص شد.
فقط تنها راهی که باقی میمونه؛ ماییم!
مثال ساده:
شاید قبلا زمین خوردن کسی به عنوان ویدیو خندهدار دیده میشد و حتی در برنامه دیدنیها به عنوان آیتم خندهدار پخش میشد؛ اما حالا با رشد آگاهی از این موضوع که «زمین خوردن مسئله خندهداری نیست» دیگر این نوع ویدیوها مخاطب خود را از دست داد و حالا هم در شبکهها زیاد دست به دست نمیشود.
به یاد بیاورید که چند بار به طنزهای جنسیتی/قومیتی/سیاسی بیاختیار خندیدید. واکنشهای ما نسبت به هر موضوع خندهدار حمایتیست ناخواسته، برای تقویت همان سبک طنز در جامعه.
باید یادبگیریم که مخاطب طنز فاخری باشیم و به هر بلاهتی نخندیم .. یادبگیریم که طنز را فقط برای «صرفْ خندیدن» نبینیم.
انتظاری نداشته باشیم که دیگران با چه چیز شوخی کنند، بلکه این ماییم که باید انتخاب کنیم مخاطب چه شوخی و طنزی باشیم و به چی بخندیم.
هر موقع به چیزی خندید با خود فکر کنید که دقیقا چه چیزی باعث خنده شما شد.
و به هیچ وجه از خندتون ساده نگذرید و در نهایت میتونید لذت با آگاهی خندیدن رو تجربه کنید.
در این صورت قطعا سوژههای خنده بسیار زیاد و متنوعی به روی شما باز خواهد شد. :)