سابقه اهلی کردن حیوانات به هزاران سال پیش برمیگردد. زمانی که انسانها برای شکار یا بارکشی، بعضی حیوانات مثل سگ یا اسب را رام میکردند و در ازای تأمین غذا، از حیوانات استفاده میکردند. با پیشرفت علم، کاربرد فیزیکی حیوانات کمرنگتر شد و شیوه استفاده از حیوانات، تغییر کاربری داد و به منظور ارتباط عاطفی با حیوانات، مفهمومی به نام "حیوان خانگی" بوجود آمد.
خودخواهی آدمی در استفاده ابزاری از حیوانات تا جایی پیش میرود که مداخله در روند تکامل آنها، باعث بوجود آمدن نژادهای خاصی (مثل سگهای بسیار کوچک) شد که توان زندگی کردن در طبیعت و بدون کمک انسانها را ندارند.
پرندگان رنگارنگ نیز از این قائله دور نماندند. شاید سالیان گذشته تنها استفاده ابزاری از پرندگان فقط محدود در نامهرسانی بود اما در حال حاضر فروشگاه پرندگان زینتی وجود دارد که ظلم واضح به پرندگان است! چراکه نهتنها از محل زندگی خود جدا شدهاند بلکه اغلب آنها "پرنده بودن" را هم تجربه نمیکنند! به عبارت دیگر بخشی از وجود اکثر پرندگان در پرواز کردن معنی پیدا میکند در حالی که بسیاری از پرندگان زینتی خانگی حتی شانس تجربه پرواز تا ارتفاع دو متر را در طول زندگی خود ندارند.
آکواریومها و خزندگان و برخی از حشرات و غیره و غیر بماند.
این پیشروی انسانها در طبیعت و سیستم ارزش گذاری حیوانات و همچنین تبلیغات(!) باعث ایجاد فضای رقابتی شده تا جایی که کمیابترین حیوانات، سهم ثروتمندترین افراد میشود.
این رفتار کاملا متناقض با آگاهی در عصر جدید است. چه بسا حیوانات در دوره قبل از شکلگیری تمدنها، به مراتب آزادتر از حال حاضر بودند. عدم توجه به این مسئله به گونهای است که خیلی از صاحبان حیوانات خانگی، به خیال خود لطفی دوچندان به حیوان کردهاند و آن را از شر تهدیدات دور نگهداشته و در سایه مهربانی خود از آن مراقبت میکنند!
این احساس رضایت متقابل را هم با تشبیه رفتار انسانی در حیوانات نتیجه میگیرند. البته که این لطف و مهربانی فقط در حیوانات زیبا و قابل کنترل صدق میکند!
با این حال باز هم مشخص نیست که از نگاه همین جانوران، بین زندگی کردن در خانه ما _در ازای امنیت و غذای همیشگی_ و زندگی در زیستگاه _با وجود تهدید جانی و سختی پیدا کردن غذا_ کدام بهتر است؟
اما به راستی، چه چیز به ما این اجازه را داده تا حقِ تملک و تصرف در دنیای حیوانات را داشته باشیم؟
(پ.ن: جرقه این افکار زمانی بوجود آمد که دیدم دوستم برای خرید هدیه بین گکو و ایگوانا دو به شک بود!)