تشکر از اینکه مقالهام را میخونید.
دیدید توی تاریخ از جنگاوری پادشاهان بزرگ نوشتند و مثلاً از مهارتهای جنگاوری چنگیز، اسکندر، داریوش و ... تعریف کردند؟
من جنگهایی که در طول تاریخ اتفاق افتاده را 2 دسته میکنم. جنگهای واقعی و جنگهای غیرواقعی. چیزیکه مشخصه اینه که اون موقعها یه پادشاه برای بدست آوردن حکومت و همینطور برای حفظ حکومت باید میجنگید و یکی از مهمترین اِلِمانها برای اندازهگیری میزان نفوذ و محبوبیتش در بین مردم و لشکریانش همین قدرت جنگاوریش بود.
اما در جنگهای چند قرن گذشته، صاحبان قدرت از اول تا آخر جنگ از جای خودشون تکون نمیخورند و وظیفه جنگیدن در هر شرایطی به مردم محول شده.
برای همین من شخصاً به هر نوع جنگی که در قرن بیست و بیست و یکم اتفاق افتاده میگم ماموریتی برای احمقها. احمقها کسایی هستند که بنا به دلایلی که بیاهمیت هستند یا اصلاً وجود ندارند با افرادی وارد جنگ میشند که دقیقاً اونها هم همینطور فکر میکنند.
بعلت اینکه فیلم 1917 یک داستان بر اساس واقعیت نیست و حاصل بهم چسباندن قطعههایی از داستانهای جنگ جهانی اوله کارگردان این فیلم تونسته خیلی خوب این مفهوم را به نمایش بزاره که چقدر جنگیدن ما انسانها در میدانهای جنگ احمقانهست.
در همون چند دقیقه ابتدایی فیلم میبینیم که دو سرباز جوون به نامهای اسکافیلد و بلیک برای انجام یک ماموریت انتخاب میشند به چه دلیل ؟
به گفته فرمانده : چون بلیک نقشهخونی خوبی داره.
در واقع : چون بلیک برادرش در معرض خطر قرار داره و بین بقیه قطعاً دلیل قویتری برای انجام چنین ماموریت خطرناکی داره.
جالب اینجاست که وقتی میخوان وارد سنگر بشند مافوق بلیک و اسکافیلد بهشون میگه :
" شاید به خاطر این ماموریت بهتون مدال هم بدند، البته اگه خراب نکنید. "
یکم به معنی و مفهوم این جمله دقت کنیم متوجه میشیم که با چه وعده پوچ و ناچیزی یک مافوق که خودش جرات انجام اون ماموریت را نداره، میخواد زیر دست خودش را تهیج کنه.
به خاطر یک مدال که به قول اسکافیلد یه تکه آهن قراضهست که کسی را خوشبخت نمیکنه و مدال قبلی که گرفته مجبور شده بهخاطر گرفتن یه تکه نون و نوشیدنی به یه نفر دیگه بده.
وقتی شروع میکنند به حرکت کردن هر کس سر راهشون میبینند بهشون میگه که چقدر این حرکتشون خطرناکه در یک سکانس بسیار تماشایی که درجهدار ارتش موقع خداحافظی بهشون میگه:
" براتون دعا میکنم که موفق باشید و از پروردگار میخوام گناهانتون را ببخشیه "
این دیالوگ نشون دهنده همهی اون حقیقتیه که قبل از رفتن یک نفر به میدون جنگ توی دل و ذهن کساییکه به بدرقهاش میرند، میگذره.
در شروع فیلم اسکافیلد مثل بلیک انگیزه زیادی برای انجام این ماموریت نداره، ولی وقتی بلیک کُشته میشه، مُردن بلیک تبدیل به یک دلیل بزرگ برای اون میشه تا این ماموریتو هرجور شده به انجام برسونه.
دقت کردید، مرگ بلیک، انگیزه اسکافیلد شد. به همین راحتی. فقط کافیه جنگ شروع بشه، دلایل بیشتر برای حرکت تک تک افراد به وجود میاد.
البته که کارگردان و فیلمنامه نویس فیلم بعلت اینکه هدفشون نشون دادن عواقب وحشتناک جنگها هست، ماموریتی که برای این دو نفر مشخص شده را، ماموریتی تعریف کردند که منجر به متوقف شدن یک حمله و نجات جون خیلی از آدمها میشه.
قطعاً برای اسکافیلد و اسکافیلدها فرقی نداشت اگه حتی پیغامی که میخواستند به فرمانده بعدی برسونند، دستور انجام یک حمله و جنایت بزرگ باشه.
چون اونها به واقع در یک جنگ غیرواقعی میجنگند که به هرحال باید کُشته بشند و زنده موندنشون چیزی بهجز خوش شانسی نیست.
به قلم حمید فرقانی
"صدرا "
25 فروردین 99 . دوران قرنطینه