صاد و ضاد
صاد و ضاد
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

لایف گوز عان!

در هر مقطعی از زندگی چیزی داشته‌ام که تا سر حد جنون نگرانش باشم. مثلا اوایل برایم مهم بود که توی شلوارم نشاشم. بعد که به مدرسه رفتم با عصبانیت به نازنازی‌های شیرینی که توی کلاسم بودند چشم می‌دوختم و برایم مهم بود معلمم کمتر از آن‌ها دوستم نداشته باشد. یک زمانی می‌خواستم زیبا باشم، زیبای معمولی هم نه، می‌خواستم بروی توی اتاقت گریه کنی از اینکه اندازه‌ی من زیبا نیستی. در یک مقطعی از زندگی می‌خواستم عشقم را به کسی ابراز کنم و در مقطع دیگری نیاز داشتم عشقی دریافت کنم.

اما جادو در لحظه‌هایی از من وجود داشت که از دید یک آدم بهتر، به دغدغه‌های فوق‌العاده مهمم نگاه می‌کردم و اخم سنگینم آرام آرام به لبخند و بعد به قهقه‌های یک تماشاگر بی‌رحم تبدیل می‌شد. این خلِ دیوانه من بودم که به این چیزهای آبکی چنگ می‌انداختم؟ و بعد تمام تنم مور مور می‌شد از حس دژاوو مانندی که توی سرم بود.

از کجا می‌فهمید که در حال گذر از یک مقطع به مقطع دیگری هستید؟

این که چیزی برای خندیدن پیدا کنیم.

این که بتوانیم به خودمان بخندیم.

#ص_ض

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید