(مقصود این مطلب هرگز حتی نزدیک شدن به شاعران بزرگ نیست و تنها جنبه ی فان دارد)
این شعر دیس به یکی از شعرهای حضرت حافظ است
شعر :حافظ
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید
زتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش،چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بر بندید محمل ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
....
دیس: سعید صالحی
مگر ای ساقی دیروز،همان جام است در دستت؟
که ان مستی فریبی بود،نه راز دل،نه حاصل ها
چه بوی نافه میگفتی؟کجا شد آن نسیم ناب؟
که پیچید و گریزان شد،چو زلفت با دل خّل ها
نه ان منزل،نه آن جانان،نه آن رویای شیرین بود
فقط آوار می آمد،ز بانگ تلخ محمل ها
مغان گفتند و ما رفتیم،ولی راهی نبود انجا
نه منزل داشت آن ره،نه مقصودی در آن دل ها
شبی تاریک تر آمد،از آن گرداب و آن موجش
کجا رفتند آن دلها،چه شد آن ساحل و پل ها
من آن راز نهان را،به هر محفل فدا کردم
چه آسان سوخت آن لبخند،در آتش های محفل ها
سعید اینجا رها مانده،میان شک و مشکل ها
تو گفتی دع ولی جانم،چه داند از تجمل ها