
سومین تجربه ی بازیگری
بعد از خیابان ملک،رویای نیلا،
در فیلم فیس آف برایم رقم خورد
از کودکی علاقه ی خاصی به سینما داشتم ،وقتی هنگام بازی توی کوچه ها،با بچه های محله
یکی از بچه دوان دوان فریاد میزد،خانم اسدی فیلم گذاشته
فوتبال تعطیل میشد و همه ی بچه های محل به خونه ی خانم اسدی(مادر شهید) میرفتیم
بنده خدا میرفت دستگاه ویدئو کرایه میکرد و برای بچه ها توی خونه اش فیلم میذاشت
درود به شرفش
البته توی خونه هم تلویزیون فیلم پخش میکرد
ولی با داداش کوچکترم وحید و بچه های محله، توی خونه ی خانم اسدی ،فیلم دیدن یه صفای دیگه داشت
از بروسلی تا گودزیلا و فیلم ایرانی و ...(فیلم جنگی)هر وقت فیلم جنگی بود،من میدیدم که خانم اسدی یواشکی گریه میکرد و برای اینکه ما بچه ها ناراحت نشیم زود اشکهاش رو پاک میکرد🥹
تا اینکه توی ۹سالگی با داداش بزرگترم علیرضا که دو سال از من بزرگتر بود تصمیم گرفتیم پولهای قلکمون رو برداریم و دوتایی بریم سینما
سر ظهر بود و سینما خالی
بجز ما فقط چند نفر دیگه آمده بودند
دوتایی رفتیم ردیف اول
فیلم پرواز از اردوگاه با بازی جمشید هاشم پور بود
هنوزم سکانس به سکانش رو از برم
جوری محو تماشای فیلم بودم که به زور پلک میزدم
قبلا هم سینما رفته بودم با خانواده
ولی اون که با پول خودم و با داداشم زدیم به دل جاده و پیاده از میرآباد شهرکرد تا چهارراه بازار رفتیم تا به سینما برسیم یه صفای دیگه داشت
دیگه فیلم جزوی از وجودم بود
یک دستگاه وی اچ اس داشتیم که از فیلم شعله تا پلنگ صورتی و ...چندتایی فیلم داشتیم که گهگاهی به صورت قاچاقی با همسایه ها فیلم ها رو جابجا میکردیم
چقدرررر حال میداد
بعدتر خیلی درگیر فیلم شدم
فیلم ترمیناتور ۲ را که عمویم
آورد خانه ی ما تا ببینیم
دیگه اوج تکنولوژی و آخرت هرچی فیلم بود که دیده بودم
به دوچرخه ام یه تیکه عکس ام آر آی وصل کرده بودم تا صدای موتور آرنولد رو بده😂
چه دوران شیرینی بود
چندبار هم وسط فیلم دیدن توی تلویزیون آنتن بهم میخورد و وااای چه عذابی بود تنظیم دوباره ی آنتن
بابا میرفت بالای پشت بام
و داداشم جلو تلویزیون داد میزد :هنوزم خرابه
من و خواهرم هم وظیفه ی کابل ارتباطی را داشتیم
همین پیام را از پای تلویزیون به حیاط و بعد به بابا میرسوندیم که :بابا هنوزم نمیگیره
بعدتر ها با داداشهام و همسایه ی جفتی ،روی پشت بوم با چادر و ملحفه یه کلبه درست کرده بودیم و تلویزیون را برده بودیم داخل کلبه و یک دستگاه ویدئو هم کنارش و فیلم جنگی میدیدیم
از راکی و رامبو تا جکی جان و بروسلی و فرانکی و ...
بعد هم جوگیر میشدیم و می افتادیم روی سر هم😂😂😂
دیالوگهای اکثر فیلمها را حفظ بودم
دوران جوانی هم که دیگه سینما خوراکم بود
فیلمی از زیر دستم در نمیرفت
هر چی بود سریع میپریدم توی سینما
هم سن و سال های من هم که زیاد بودند،از اونهایی که مسئول سینما چراغ قوه مینداخت روشون و میگفت :آقا اینجا که جای این کارا نیست😂
ولی من فقط عاشق فیلم بودم🤦
تازه از شانس خوبم یه رفیق داشتم به اسم محسن نظریان که توی کلوپ کار میکرد
هر فیلم جدید خارجی هم میومد سی دی اش را برام کنار میذاشت و میگفت بیا ببر
قدیم سینماها یه حال هوای دیگه ای داشت
انقدر شلوغ میشد که بعضی وقتها توی راهرو مردم مینشستن،سیگار و تخمه و چایی و ...😂 انگار اومده بودند سیزده بدر
ولی بعد سیگار حذف شد(خدا رو شکر)نه چون خودم نمیکشیدم،چون دود همه سینما رو میگرفت و بعضی وقتها یه ثانیه فیلم از دستم در میرفت😊
یکم بعد تخمه هم حذف شد
یواش یواش سینماها کوچیک شدن و شدن پردیس
کلا تمام حس و حال سینما رفت
اونم درست وقتی که توی خونه ها تلویزیون ها همه بزرگ و بزرگتر میشدن،دیگه چه لطفی داشت سینما؟
ولی من معتاد به فیلم بودم و هستم،
البته اصلا فیلم رو اونجوری که بقیه میبینند نمیبینم
بیشتر قصه و داستان فیلم برام مهمه(فیلمنامه)
هر چی بزرگ تر شدم
علاقه ام به دیدن فیلم های خاص بیشتر شد
یکبار بعد از دیدن فیلم دوازده مرد خشمگین،تمام برگهای تنم ریخت
دیدم چطور یک فیلم بدون نیاز به تکنولوژی و ...فقط با یک فیلمنامه ی قوی ،میتونه عالی باشه
گفتم باید بنویسم
اونایی که فیلمنامه نوشتن میدونند که چه کار سختیه
خیلییی سخت
کلا دنیای سینما و نویسندگی خیلی متفاوته
توی نویسندگی(شما دستتون خیلی بازه،هر چه دلتون میخواد را راحت روی کاغذ میارید و داستان را جلو میبرید)
اما فیلمنامه (باید کاملا فضا ها،حس ها ،دیالوگها و...همه چیز را در نظر گرفت)
و من در دو دنیای متفاوت غرق بودم
توی اون زمان بیشتر کافکا و هدایت میخوندم چون خیلی به جزئیات اهمیت میدن
یه جور نویسندگی که راحت تبدیل به فیلمنامه میشه.
نهایتا میل بیشترم به نویسندگی مچ فیلمنامه را خواباند و بیشتر وقتم صرف نوشتن شد
هر چند هنوز هم فیلمنامه مینویسم ولی ...
خلاصه که به یکی از آرزوهام رسیدم و چندباری جلوی دوربین بازیگری هم تجربه کردم
😊
واقعا تجربه های فوق العاده ای بود،هر چند کم رنگ بودند نقش هایی که داشتم،ولی خودم خییییلی حسش را دوست داشتم
میدونم یه روز یکی از فیلمنامه هایی که نوشتم رو میسازم
این رو مطمعنم
ولی دلم نمیخواد اون فیلم
مثل هیچکدوم از فیلمهایی باشه که تا به حال دیدم
باید خیلی خاص باشه
خیلییی
پس باید تلاش کنم
خیلی تلاش
خیییییلی



