۱) ناآگاهی از ضرورت بازی: برخی از اهمیت بازی با کودک بیخبرند. بازی میان کودک و والدینش ارتباط عمیق عاطفی برقرار میکند. کودک در حین بازی با محیط اطرافش آشنا میشود، ترس از کارها میریزد، کسب تجربه میکند، بسیاری از نکات آموزشی را یاد میگیرد بیآنکه او را امر و نهی کنند. کودک پرتحرک قویتر است و شادابتر.
۲) مساویدانستن بازی با سرگرمی: برخی چون تصور میکنند هدف بازی سرگرمی است، تلویزیون و بازی رایانهای را بازی تلقی میکنند، در حالی که هرگز جای بازی را نمیگیرند.
۳) بیمعنادانستن برخی بازیها: برخی بازیها از نظر بزرگسالان بیمعناست، در حالی که برای کودک مفید است. مثلاً صدای جغجعه اعصاب بزرگسال را بههم میریزد، ولی برای کودک بازی جالبی است.
۴) ناآگاهی از انواع بازیها: اکثر مردم بازیهای کودکی یادشان رفته و ضرورتی هم نمیبینند یاد بگیرند.
۵) حوصلهنداشتن والدین.
۶) ویژگی زندگی مدرن: برخلاف قدیم، ویژگی زندگی مدرن رکود و عدم تحرک است. این بیتحرکی خود عامل کمحوصلگی است. اگر کنترل تلویزیون نباشد، چه کسی حوصله دارد برود صدای آن را از خود تلویزیون کم کند؟ از سوی دیگر، کودکان ذاتاً میل به تحرک دارند، اما به سبب رخوت زندگی مدرن والدین او را به بازیها و سرگرمیهای بیتحرکی مثل تماشای تلویزیون سوق میدهند. یکی از علل لجبازی کودکان همین ارضانشدن میل تحرک آنهاست.
به علاوه، رسانه هم به این رکود و بیتحرکی دامن میزند زیرا افراد مدت زیادی را بدون تحرک صرف تماشای تلویزیون یا گوشی خود میکنند. شما رسانه را مدیریت کنید، نه او شما را!
۷) وقتگیر بودن بازی: برخی والدین به اهمیت بازی واقف نیستند و از این رو وقت بازی را وقت تلفشده میپندارند. برخی مادران هم شغل و تحصیل را بر تربیت کودک اولویت میدهند.
۸) تعداد کم بچهها: اگر تعداد بچهها بیشتر باشد و فاصلهٔ سنیشان بیشتر از سه سال نباشد، خودشان هم باهم بازی میکنند و درنتیجه والدین باید وقت کمتری صرف کنند.
۹) حوصلهنداشتن خود بچهها: علت بیمیلی کودک به بازی اینهاست: الف) عادت به رسانه: اعتیاد به رسانه و رایانه موجب تنبلی آنان و بیمیلیشان به بازیهای پرتحرک میشود که برخلاف ذات آنان و نوعی بیماری است. ب) اگر بازیهای غیررسانهای جذاب نباشد، تمایلی به آن نخواهند داشت. بعداً توضیح میدهیم چگونه جذابشان کنیم.
۱) مشارکت والدین در بازی: لذتی که کودک از بازی با والدین خوب میبرد وصفناپذیر است. مشارکت گاه به اجبار و درخواست کودک است و گاه با میل و رغبت. رغبت نیز گاه در صورتی است که خود کودک پیشنهاد داده و گاه در وقتی که خود پدر و مادر به کودک پیشنهاد کردهاند. اگر پدر و مادر هر دو در بازی مشارکت کنند، تأثیرگذارترین نوع بازی است. اگر با بیحوصلگی و از سر ناچاری همبازی او شوید، به او پیغام میدهید که حوصلهاش را ندارید و بهاجبار پذیرفتهاید. به عبارت دیگر، او برداشت میکند که او را «دوست ندارید». از این رو، بازی به دلش نمیچسبد.
۲) بچه شدن والدین هنگام بازی: بچه بازی بزرگسالان با خود را در صورتی دوست دارند که او حالت بچه به خود بگیرد. بازی نشانی از محبت است و اگر والدین خود را به بچگی بزنند سبب میشود فرزند بعد از بازی بسیار از آنها حرفشنوی داشته باشد.
۳) فعال و همراه با حرکت: چون براثر سبک زندگی مدرن بزرگسالان به رکود مبتلایند، تصور میکنند جست و خیز کودکان بیشفعالی است! او عادی است، ماییم که غیرعادی هستیم! اگر به کودک اجازهٔ تحرک داده نشود، او انرژی آزادنشده را به صورت خشم و لجبازی بروز میدهد.
۴) بدون ترس و دغدغه: مخالفت والدین با بازی یا دعوای کودک سبب ترس او از بازی میشود. بازی باید بدون ترس باشد.
۵) انتخابی نه تحمیلی: کودکان بازیای را دوست دارند که خود انتخاب کردهاند. از بازیهایی که دیگران بر آنان تحمیل میکنند خوششان نمیآید.
۶) تنوع: وقتی کودک راهرفتن را آغاز کند، نیاز او به تنوع بازی زیاد میشود و اگر فقط به چند بازی محدود شود از آنها خسته میشود. از این رو، به تلویزیون رو میآورد. تنوع در بازی سبب میشود وقت او پر شود، وگرنه یکی دو بازی وقت زیادی نمیگیرد و او باز حوصلهاش سر میرود.
۷) واقعی و طبیعی: کودک از بازی با اشیای واقعی (مثل ظروف واقعی) بیشتر لذت میبرد تا اسباببازی آنها. مثلاً خاک و گل را بر خمیربازی ترجیح میدهند. علت خستگی کودکان از اسباببازی همین طبیعینبودن آنهاست. شاید با چند روز خمیربازی خسته شود، ولی هرگز از خاکبازی و آببازی طبیعی خسته نمیشود. نیاز کودک به طبیعت کاملاً طبیعی است و نیازی همگانی است که محدود به سن نیست، اما سبک زندگی مدرن بشر را از آن محروم کرده است. چرا مردم دوست دارند آخر هفتهها بروند کنار نهر آب در حالی که در خانه امکاناتی به مراتب بیشتر دارند؟ ریشه اعصاب خرد مردم بیش از آنکه ناشی از مشکلات مادی باشد ناشی از دوری از طبیعت است.
۸) زمینهساز خلاقیت: بسیاری از بازیهای جدید هیچ خلاقیتی ندارد. مثلاً ماشین کنترلی که با فشردن دکمهای کار میکند یکی از این موارد است. اما آجربازی و امثال آن نیازمند خلاقیت کودک و درنتیجه مفید است.
۹) قابلیت همکاری با دیگران: بازیهایی مثل لی لی که با مشارکت انجام میشود در رشد تربیتی کودک بسیار مؤثرتر از بازیهای فردی است. کودکانی که فقط بازی فردی میکنند کم کم گوشهگیر و جمعگریز میشوند. این بچهها همکاری دیگران را دخالت میپندارند و از این رو روحیهای مستبد میگیرند و به دیگران از بالا به پایین نگاه میکنند. اما بازیهای دستهجمعی روحیهٔ مشارکت را بالا میبرد. دعوای کودکان نه تنها بد نیست، بلکه تا وقتی خطرناک نباشد به او کمک میکند دفاع از خود را یاد بگیرد.
۱۰) نتیجهبخش: بازی باید نتیجهبخش باشد تا به حس بزرگشدن کودک کمک کند. منظور این است که پس از اتمام بازی اتفاق ملموسی را مشاهده کند. مثلاً در تماشای تلویزیون کودک هیچ نقشی ندارد و هیچ کمکی هم به بزرگشدن شخصیت او نمیکند، اما اگر کاغذی را خط خطی کند یا چیزی بکشد، نتیجهاش را مشاهده میکند.
۱۱) در معرض دید: بچهها دوست دارند بازی آنها در معرض دید باشد. در این صورت، حوصلهٔ آنها هم افزایش مییابد. اگر در حین بازی کسی به آنها توجه نکند، به آنها پیغام میدهد تو برای ما اهمیتی نداری.
۱۲) بیرونی و درونی: هر قدر کودک در خانه بازی کند جای بازی بیرون از خانه را نمیگیرد. برخی نگران تربیت کودکان دیگرند و میگویند ممکن است بچهشان بیتربیت شود، اما دیر یا زود کودک باید به اجتماع وارد شود تا قوانین عملی برخورد با دیگران را یاد بگیرد، وگرنه به محض ورود به مدرسه دچار مشکل میشوند و به علاوه جذابیتهای کاذب اجتماع ممکن است آنان را سریع به انحراف بکشد. اگر کودک آرام آرام با اجتماع آشنا شود، مسائل بیرون خانه را به والدین منتقل میکند و آنان میتوانند تصحیحات لازم را بکنند. حتی به جای فرستادن کودک به مدارس خاص بهاصطلاح پاستوریزه بهتر است بار اصلی تربیت در خانه باشد و کودک از اجتماع واقعی فاصله نگیرد. کودک خانوادهمحور به جای تأثیرپذیری از اجتماع میتواند تأثیرگذار باشد. بچههای خانوادهمحور هر گاه در اجتماع چیزی را برخلاف تربیت خانوادگی ببینند سریع آن را به پدر و مادر اطلاع میدهند. آنان ملاک درستی هر عملی را تربیت خانوادهٔ خود میدانند، نه اجتماع.
بهتر است بازیهای بیرون خانه با نظارت والدین باشد. اگر تعداد فرزندان بیشتر باشد، میزان نیاز و تمایل آنها به بازی بیرون خانه کمتر میشود. اگر در محلهٔ خوبی زندگی نمیکنید، سعی کنید خانوادههای بهتر را شناسایی کنید و با آنها قرار بگذارید فرزندانتان باهم بازی کنند.
۱۳) افزایش تجربه: بچهها دوست دارند اسباببازی خود را خراب کنند یا با آن ور بروند. اسباببازیهایی مثل ماشین و تفنگ کمکی به تجربهآموزی کودک نمیکند. اسباببازیای خوب است که کودک بتواند دل و رودهاش را به هم بریزد و دوباره سرهم کند. در حین سرهم کردن اسباببازی، نباید به او مدام گوشزد کرد که اینجا را اشتباه کردی و درستش این طور است. باید خودش تلاش کند. اگر خودش درخواست کمک کرد، فقط راهنمایی مختصری کافی است، اما نباید عملاً به سرهمبندی کمک کرد.
۱۴) رقابتی: بازیهای رقابتی به کودک معنای پیروزی و شکست را میآموزد و از این رو لازم است. اگر کودک طعم شکست در سنین کم را نچشد، در سنهای بالاتر شکست سبب از دست رفتن روحیهٔ او خواهد شد. اگر کودک ما در بازی شکست خورد و با گریه سراغمان آمد، به جای نوازش و مشغول کردن او با بازی دیگری، باید گفت گریه نکن. دوباره تلاش کن تا برنده شوی.