دنیایی که پر از برند و اتفاقات جدیده، قطعا نظرات و سلیقهها و نقدهای زیادی رو میبینیم. فاصلهی سلیقه نظر و نقد خیلی باریکه که امروز تصمیم گرفتم در موردش بنویسم. (البته در حد نظر شخصی (: )
سلیقه یک فرد از روحیات و محیط زندگی یا کار میاد. اگر فردی از رنگ قرمز خوشش میاد یا خورشت قیمه براش دوس داشتنیه نشان کج سلیقگی یا خوش سلیقگیش نیست. بلکه روحیه و محیطش این رو بهش فهموندن که این دو عنصر میتونه برات حس خوشایندی رو ایجاد کنه. اما اینکه حس خوشایند چطور در آدمها بوجود میاد خودش یک موضوع پیچیدهس. حتی در محیطی برابر هم شما نمیتونید نتیجه رو بر این اساس بدونید که دو سلیقهی یکسان بوجود خواهد اومد. (اگر خواهر یا برادری دارید میتونید به وضوح ببینید چقدر با هم اختلاف سلیقه دارید). حس میکنم یه ضریب متغیری در انسان وجود داره که در معادلهی کلی محیط آدمها ضرب میشه و خروجیش میشه سلیقهی آدم.
اما نظر و نقد تقریبا مشابه هم هستن. نظر ناشی از حس درونی یک فرد و نقد هم براساس عدلهای که برای یک موضوع در نظر گرفته میشه به مخاطب داده میشه. هر دو زمانی از مخاطبین پرسیده میشه که ازشون خواسته بشه. اما نقد کمی بی رحمانهتر عمل میکنه. ممکنه خیلی جاها نقد بدون درخواست فرد انجام بشه. مثلا اینکه کسی بدون دلیل بیاد بگه چرا قرمز پوشیدی میدونی که رنگ قرمز تو هوای بارونی چقدر چشم رو اذیت میکنه؟ یا مثلا میدونی اگر قرمز بپوشی جریان خونت افزایش پیدا میکنه (اینها مصداق درستی نیست و فقط برای اینکه مثال جور بشه گفتم). اما ما چه میدونیم که شاید اون فرد به عمد لباس قرمز پوشیده که چشمای دیگران رو اذیت کنه یا فوکوس نگاهها رو به سمت خودش جذب کنه. شاید دوست داره جریان خونش بره بالا و این به شما مربوط نیست!
تو دنیایی زندگی میکنیم که عقیده و افکار آدمها رو نمیتونیم از روی کارهاشون قضاوت کنیم. آدمها پیچیدهتر شدن و نمیشه بطور قطع گفت که این کار نشانهی فلان رفتار فرده.
اما یه چیزی بین نظر و نقد وجود داره که شخص نظر دهنده متخصص یا صاحب نظر نیست اما میتونه نظر بده و عقیدهش هم خیلی مهمه. شاید اسمش رو بتونیم بذاریم تجربهی کاربر، یوایکس یا هر چیزی... . تو این حالت شما از یک اجتماع با یک فاکتور خاص که براتون مهمه دعوت میکنید تا نظراتشون رو در مورد محصول یا خدماتتون ارائه بده. مثلا از خانمهای ردهی سنی ۲۰ تا ۳۰ سال که رشتهی تحصیلیشون کامپیوتر هست دعوت میکنید که در مورد ویژگی جدید نرم افزاری که در حوزهی کسب و کار اینترنتی خانمها فعالیت داره نظر بدن. اینطوری شما میتونید نظراتی به مراتب دقیقتری دریافت کنیدو هر چند ممکنه یک کارمند بانک بیاد و بگه که این نرم افزار شما خورد و خوراک ما رو گرفته و خانومم به جای قرمه سبزی هرشب از مشتقات تخم مرغ برای شام استفاده میکنه و هزاران غر دیگه ... . ولی یادتون باشه که شما اون نرم افزار رو برای چه قشری تهیه کردید و نظر چه کسی باید براتون مهم باشه.
یا همین مشکل برای طراحی سایت و گرافیک و ویدئو هم صادقه. یک گرافیست یا طراح سایت با سایتهای زیادی مواجه شده و میدونه که چرا و چطور باید یک کاری رو انجام بده. نظر شما هرچقدر هم که اساسی باشه ممکنه با ذائقهی کاربران سایتتون یکی نباشه. (البته در اینجا طراحانی که با تجربه هستن رو مثال زدیم نه اونی که یه قالب آماده نصب میکنه و تو بیو Full Stack of God رو مینویسه)
سوال اصلی اینجاست که:
چرا باید نظر دیگران برامون مهم یا غیر مهم باشه؟
قبلتر ها فکر میکردم باید کاری انجام بدم به وسعت یک دنیا! اما دنیای من هر روز کوچیک و کوچیکتر شد. چون نمیتونستم جوابگوی سلیقهی طیف عظیمی از مردم باشم. شما اگه کسب و کاری هم داشته باشید نمیتونید بازار خودتون رو همهی مردم در نظر بگیرید (اگر طرحی بنویسید و توش مخاطب خودتون رو همهی مردم بنویسید قطعا اون طرح رد میشه، حتی شاید اجازهی خوردن ادامهی چای یا قهوهتون رو هم ندن). بنا بر این وقتی کاری انجام میدیم، به خودمون میگیم که این n نفر میشن مخاطب ما. از دایرهی این افراد کسی (حتی یک متخصص کارکشته) اهمیتی برامون نداره. مثلا وقتی میخواید ماشین بخرید شاید نظر پارتنرتون براتون مهم باشه، حتی شاید همسایهی طبقهی بالای شما هم توی تصمیمتون دخیل باشن (مثلا بگن لطفا ترارکتور نخرید چون جای پارک ما رو هم اشغال میکنه). اما کسی که حتی شما رو نمیبینه و نظرش هیچ تاثیری روی تصمیم شما نداره و سالی یکبار هم نمیبینیدش، چرا باید نظر، نقد یا سلیقهی تاثیر گذار داشته باشه؟
یه حالت اهمیت نظر، نقد و سلیقه هم وجود داره و اون هم دلبستگی به فرد نظر دهندهس. شاید براتون پیش اومده باشه که برای خرید گوشیتون با پارتنرتون که از برندها و ویژگیهای گوشی هیچ اطلاعی نداره میرید خرید! و ممکنه حتی نظرش هم بپرسید که بنظرت A51 بخرم یا Note 21 و اون بگه که صورتیه قشنگتره! و شما دقیقا همون صورتی رو بخرید! اینجا دیگه حرفایی که تا الان زدم بی معنی میشه و به جای مغز نقاط دیگر بدن شروع به تصمیم گیری کرده و نتیجهی غایی رو اعلام میکنن.
میتونم بگم پر قدرتترین قسمتی که تصمیم رو برای ما میگیره حب و دوست داشتن افراد نظر دهندهس. حالا نه تنها پارتنر بلکه دوستانی که حتی چندین ماهه که میشناسیدشون میتونن حرفهایی داشته باشن که براتون مهم باشه، حتی اگر نظرشون درست نباشه و شما رو به تونل بدبختی هدایت کنه!
اما اگر بخوایم به جای دل، مغز رو پردازشگر در نظر بگیریم، نظر افرادی که صاحب سبک و تجربه هستن باید برامون از اهمیت بالاتری قرار بگیره. (که متاسفانه اغلب مواقع اینطور نیست)
نتیجه: این یک تراوش ذهنی من از موضوع نقد ، نظر و سلیقه بود. نه تاییدش به طور قطع درسته و نه رد کردنش. شما به عنوان تکمیل کننده ادامهی این موضوع رو بنویسید. :)