سهند آقایی
سهند آقایی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

دیو سپید شمن سیاه است | سهند آقایی

در خان هفتم اوج تقابل شمن‌های سیاه و سفید به‌‌‌‌چشم می‌رسد. رستم در آزمون سخت تشرف از رشته‌کوهی با هفت کوه که احتمالاً رمز هفت آسمان است برمی‌گذرد و دیو سپید که یک «شمن سیاه» است از دهانه‌ی زمین به جهان مردگان نزول می‌کند.

با نظر به روایات اسطوره‌‌ای، نخستین شمن سفید بود و سپس «شمن سیاه» در وجود آمد. شمنان سیاه استادان نزول به جهان زیرین یا جهان مردگانند و شمنان سفید استادان صعود به آسمان یا پرواز جادویی. میرچا الیاده بر آن است که این دو گروه‌ بودن شمن‌ها چه بسا ممکن است پدیده‌ای ثانوی و اساساً تحت تأثیر ثنویت ایرانی باشد. ه.س.نیبرگ به‌‌‌ درستی شباهتی میان سفر شمن‌های سیاه آلتایی با نزول افراسیاب به جهان زیرین یافته بود. ما برخورد افراسیاب و کیخسرو را نمونه‌ای اساطیری از تقابل شاه-شمن‌های سیاه و سفید می‌دانیم و جدال دیو سپید و رستم را نیز از همین منظر می‌نگریم. رستم را پدرش زال روانه‌ی هفت‌خان کرده‌ است. زال یک شمن سفید است زیرا با آتش زدن پر جادویی و احضار سیمرغ که آشیان فراز کوه کیهانی البرز دارد، درواقع توانایی صعود به آسمان یا پرواز جادویی را به نمایش می‌گذارد. همچنین به‌‌‌یاد می‌آوریم که در شاهنامه تنها همین پدر و پسر توانایی سخن‌ گفتن با سیمرغ را دارند؛ استعدادی که ذیل پدیده‌ی جادویی-دینی «زبان رمزی» بررسی می‌شود.

اکنون درباب مقدمات سفرهای شمنان سیاه و سفید سخن می‌گوییم. نوآموز (شمن سیاه) آواز می‌خواند و به سوی جنوب به راه می‌افتد و از یورت خود مسیر سختی را تا رشته‌کوهی بلند در پیش می‌گیرد. او به کوه آهن می‌رسد و پس از رسیدن به قلّه راهی را آغاز می‌کند که به مَغاک یا حفره‌ای می‌رسد که دهانه‌ی زمین یا راهِ ورود به جهان مردگان است. از اینجا به بعد شمن به حالت خلسه می‌رود و سفر زیرزمینی‌اش آغاز می‌شود. همچنین توضیحش بایسته است که نزد شمنان پرواز جادویی یا سفر به هفت یا نه آسمان آسان‌تر از نزول به جهان زیرین است. درواقع شمن سفید تنها با بالا رفتن از درخت یا کوه کیهانی راه خود را برای رسیدن به تجربه‌ی مقدّس مرکز هموار می‌کند.


در خان هفتم دیو سپید چون شمنان سیاه برفراز هفت کوه در دهانه‌ی زمین جای گرفته است و رستم چون شمنان سفید در آزمون سخت تشرف باید از هفت کوه یا هفت مانع گذر کند تا به غاری هول برسد که جایگاه دیو سپید و جادوان دیگر است:


چو رخش اندرآمد بدان هفت‌کوه

بدان نرّه دیوان گشته گروه

به نزدیکی غار بی بن رسید

به گرد اندرش لشکر دیو دید


رستم می‌آساید و هنگام برآمدن آفتاب آهنگ نبرد می‌کند. دیوان خفته‌اند و مگر چند پاسبان که از ایشان با صفت «جادوان» یاد می‌شود کسی بر سر راه جهان‌پهلوان برای رسیدن به بزرگ‌ترین جادوگر قبیله یعنی دیو سپید که در گمان ما یک «شمن سیاه» است نیست:


نیستاد کس پیش او در به جنگ

نجستند با او کسی نام و ننگ

وزان جایگه پیش دیو سپید

بیامد دلی پر ز بیم و امید

به‌کردار دوزخ یکی چاه دید

تن دیو از آن تیرگی ناپدید

[...]

چو دیده بمالید و مژگان بشست

وزان چاه تاریک لختی بجست

به تاریکی اندر یکی کوه دید

سراسر شده چاه از او ناپدید    

به رنگ شبه روی چون برف موی

جهان پر ز پهنا و بالای اوی


باری، عناصری چون «هفت کوه» و «غارِ بی بن» یا «چاه» در ابیات بالا نزول شمن‌های سیاه به جهان زیرین را فرایاد می‌آورند و گذشتن رستم از هفت کوه نیز احتمالاً نشانگر صعود شمن‌ سفید به آسمان هفتم است. به‌هر‌تقدیر، چنانکه از ابیات بالا برمی‌آید، چهره و موی دیو سپید به‌‌‌ ترتیب سیاه و سفید است اما در گمان ما همچنان می‌توان سیاهیِ او را رمز خویشکاری‌اش دانست.


شمنیسم ایرانیسهند آقاییخلسهشمن سیاهنزول به جهان زیرین
شاعر و نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید