پرنده در مذاهب ابتدایی تجسّم دانایی، نیروی جاودانگی و نفس کیهانی بوده است؛ چنانکه برخی رازهای طبیعت برای انسان از طریق ارتباطش با پرندگان آشکار میشده است. اساساً دانستن زبان حیوانات یکی از ویژگیهای انسان در عصر مینوی است. مثلاً در آن دسته از اساطیر افریقایی که عصر آغازین را توصیف میکنند، آمده است که انسانهای عصر مینوی بسیار خودانگیخته و آزاد بودهاند؛ چیزی از مرگ نمیدانستند و زبان حیوانات را درک میکردند. در این بحث، میرچا الیاده شمنها یعنی استادان بزرگ خلسه را به یاد میآورد که با فنون خاص خود در پی بازیافتن تواناییهای انسان عصر مینویاند. او بر آن است که مجموعه اعمال شمنی در برخی جوامع ابتدایی شبیه برخی تجربیات عرفانی چون پرواز روح در مذاهب متعالیتر است. شمنها دو خویشکاریِ مهم دارند که از طریق خلسه بدانها دست مییابند: درمانگری و هدایت ارواح به دنیای مردگان؛ و این دومی همواره در بحث ارتباط شمنها و پرندگان مطرح بوده است.
باری، دانستنِ زبانِ حیوانات بهویژه پرندگان از مهمترین ویژگیهای یک شمن یا جادودرمانگر محسوب میشود؛ و پرنده در نمادپردازی شمنی کاربرد اساسی دارد. مثلاً در میان یاکوتها هر شمن یک مادرحیوان دارد که نامرئی است و همواره درون روح او آشیان دارد. همچنین در سراسر دنیا دانستن زبان پرندگان برابر با آگاهی یافتن از رازهای طبیعت و احتمالاً پیشگویی و پیشبینیِ حوادث آینده است. در شمنیسم این زبانِ سرّی از تقلید صدای حیوانات در طبیعت به وجود آمده است. پرندگان هدایتگران روح به جهان دیگرند و یکی شدن با پرنده یا همراهی یک پرنده تواناییِ خلسه است و سفر به ماوراء و زمانِ اسطورهای؛ قدرتی که در تمام شاهنامه تنها زال از آن برخوردار است.
الیاده بیمرگی، خودانگیختگی، آزادی و توانایی صعود به آسمان و ملاقات با ایزدان، دوستی با حیوانات و شناخت زبان آنها را معیارهای خاص انسان عصر مینوی میداند و بر آن است که آزادیها و تواناییهای انسان پس از تجربهی هبوط که جهشی هستیشناختی در شرایط وی و انشقاقِ کیهانی بوده، از دست رفته است. و چنانکه پیشتر گفتیم، او در این باب به تجربهی خلسهی شمنها اشاره میکند: بیرون آمدنِ روح از کالبد و سفرهای عرفانی در تمامی مناطق کیهانی. درواقع شمن در حالت پرواز روحانی، جان مجرّد است و به مناطقی از کیهان سفر میکند که غیر شمن امکان دسترسی بدان را ندارد. ترک جسم، پرواز در کیهان و ورود دوباره به جسم، رمز فراروی از شرایط انسانی است. شمنها با استفاده از تکنیکهای خاص درصددند تا از شرایط کنونی انسان بگذرند و دوباره وارد وضعیت انسان نخستینی شوند که در اساطیر مینوی یافت میشود. الیاده تقلید صدای حیوانات از سوی شمنها را نشان از گرایش به بازیابی دوستی با حیوانات و ورود به بهشت آغازین میداند. او بر آن است که واضحترین تجربهی عرفانی جوامع کهن «نوستالژی بهشت» را نمایش میدهد و خلسهی شمن بسیاری از شرایط مینوی را از نو زنده میسازد: اتصال زمین و آسمان یا دانستن زبان حیوانات.
زال در شاهنامه از آغاز تا پایانِ دورانِ حماسی مدام در فرار از زمانِ واقعی به زمانِ اسطورهای، در پیِ نجات و درمانِ خود و اطرافیان خود است. و چنانکه پیداست، اینها خویشکاریهای یک شمن است. زال که برخی پژوهشگران میان او و زروان، خدای زمان ارتباطی یافتهاند، در هیئت یک جادودرمانگر در شاهنامه، با آتش زدن پر سیمرغ و احضار او که تجسمِ دانایی است، مانند تمامِ شمنان، به زمانِ اسطورهای سفر میکند. او با کوه البرز و آن درخت که نشیمن سیمرغ است، از نوزادی تا نوجوانی و بعدتر آشناست. کوه البرز نمونهی کوه کیهانی و نشیمنِ سیمرغ نیز نمونهی درختِ کیهانی است. درواقع زال طبق روایت شاهنامه نه تنها زبان سیمرغ را میداند بلکه در مرکزیتِ عالم بر فراز البرز، به واضحترین تجربهی عرفانیِ جوامع کهن یعنی اتصال آسمان و زمین دست مییازد.