در شمنیسم بهطور گستردهای با نمادپردازیهای پرندهشناختی (ornithological) سروکار داریم؛ چنانکه شمنها در وقت خلسه و اجرای عمل درمانی گاه خود را به شکل عقاب درمیآورند یا لباسهایی از پر پرندگان به تن میکنند. همچنین آشکار است که جادوپزشکان از طریق خلسه بیماران را درمان میکنند؛ یعنی مستقیماً بر مبنای باورها و نمادپردازیها کارِ درمان را از روح سرگردان بیمار آغاز میکنند. درواقع ما اساساً در منابع اسطورهای و دینی است که با پدیدهی پیچیدهی جادوپزشکی برخورد میکنیم زیرا مسئلهی روح در میان است.
در این باب میرچا الیاده بر آن است که پر جادویی در شمنیسمِ سراسر جهان نماد «پرواز جادویی» است؛ چنانکه او به پر عقاب و سپس موی اسب و ارتباط اینها با تجربههای خلسهآمیز شمنان توجه ویژه کرده است. او سوزاندن پر یا موی جادویی را همارز با احضار حیوان جادویی دانسته است؛ یعنی همان حیوان یا مرکبی که شمن را به عالم ماوراء و زمان اسطورهای هدایت میکند.
باری، طبق روایت شاهنامه خویشکاری جادودرمانگری زال وابسته به سیمرغ است. او با آتش زدن پر جادویی سیمرغ و احضار و سخنگفتن با این پرندهی اسطورهای بر فراز «کوه کیهانی» البرز درواقع سفر به ماوراء یا زمان اسطورهای را تجربه میکند. در این مقام مثالی از حماسهی ملّی بسنده خواهد بود. طبق روایت شاهنامه نخستین جادودرمانگری زال در داستانِ به دنیا آمدنِ پسرش به چشم میرسد. رستم تنومند است و باید پهلوی مادر را شکافت و پس از بیرون آوردن بچه آن شکاف را دوخت و بر زخمش برخی گیاهان و پر سیمرغ مرهم نهاد. و چنین است که زال با آتش زدن پر و احضار سیمرغ، رودابه و رستم را از مرگ نجات میدهد. فردوسی از زبان سیمرغ چنین میسراید:
نخستین به می ماه را مست کن / ز دل بیم و اندیشه را پست کن
تو منگر که بینادل افسون کند / به صندوق تا شیر بیرون کند
بکافد تهیگاه سرو سهی / نباشد مرو را ز درد آگهی
وزان پس بدوز آن کجا کرد چاک / ز دل دور کن ترس و تیمار و باک
گیایی که گویمت با شیر و مشک / بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بسای و بیالای بر خستگیش / ببینی همان روز پیوستگیش
برو مال از آن پس یکی پرّ من / خجسته بود سایهی فرّ من
باری، ما با «پر جادویی» در اوستا نیز برخورد میکنیم. در بهرامیشت درباب درمانگری این پر آمده است:
«زرتشت از اهورامزدا پرسید ای اهورا مزدای مینوی پاک ای آفریدگار جهان مادی ای مقدس! اگر من از مردان بسیار بدخواه به ساحری آزرده شوم، چارهی آن چیست؟ آنگاه اهورا مزدا گفت: پری از مرغ وارغن بزرگ شهپر بجوی، این پر را به تن خود بمال. با این پر (ساحریِ) دشمن را باطل نما. کسی که استخوانی از این مرغ دلیر یا پری از این مرغ دلیر با خود دارد هیچ مرد توانایی او را نتواند کشت و نه او را از جای به در تواند برد. آن بسیار احترام، بسیار فر نصیب آن کس سازد. آن او را پناه بخشد. آن پر مرغکان مرغ.»
همچنین توضیحش بایسته است که در اوستا سیمرغ بر بالای درخت ویسپوبیش (همه را درمانبخش) قرار دارد که در میان دریای فراخکرت (اقیانوس کیهانی) روییده است و درمان همهی دردها را دارد و در آن تخمهای کلیهی گیاهان نهاده شده است. در «مینوی خرد» آمده است که «این درخت دورکنندهی غم بسیار تخمه است و هر گاه سیمرغ از آن برخیزد هزار شاخه از آن بروید و چون بنشیند هزار شاخه از آن بشکند و تخم آن پراگنده شود.» درواقع به نظر می رسد که خاصیت درمانگری این درخت است که در شاهنامه به سیمرغ رسیده است.