تلخ و دردناکه ولی واقعی و تکرارشونده است که بعد هر دوران زرینی یه دوران سقوط و افول هست. بعد از دوران طلایی یونان هم دوران رکودی طولانی خودنمایی کرد! در این میان آدمهای مهم و اثرگذار هم بودن ولی دورانی که در یونان باستان گذشت با دوران بعدش به هیچوجه قابل قیاس نیست.
در این دوران ارشمیدس اومد و نشون داد یه متفکر عملی میتونه چقدر مفید باشه. ارشمیدس کار جالبی کرد اومد و گفت خب! افلاطون میگه دقت ریاضی، ارسطو هم میگه استدلال ذهنی، من خودم هم بر مشاهدهی مستقیم تاکید دارم حالا بیام از ترکیب این سهگانه استفاده کنم. استفاده کرد و کارهاش دیگه حسابی معروفن.
اما راستش در فاصلهی بین ارسطو تا قرون وسطی اتفاقات خاصی نیفتاد! مدل کیهانی ارسطو توسط بطلیموس ریاضیوار شد و همچنان مدل پیروز و مورد پذیرش بود.
یه چیزی رو توی پرانتز (توی کادر) بگم: آریستارخوس اومده بود و اشتباه ارسطو در مورد کیهانشناسی رو نشون داده بود. اما کسی بهش محل نداده بود. بنده خدا مصداق دقیق فردی در زمان نامناسب بوده! اما چرا؟ چرا توی یونانی که به همهی نظرها توجه میشد به این بنده خدا توجه نشد؟ کتاب تولد علم میگه چون ارسطو با مدل خودش تونسته بود همه چیز رو در جریان با استدلالهای منطقی جور کنه و این گستردگی در کنار همخوانی با عقل سلیم حسابی به مذاق یونانیها خوش اومده بود. برای همین تک نکتهای که آریستارخوس میگفت مورد توجه قرار نگرفت. اگه به ارسطو دوستان برنمیخوره یاد اون مثال افتادم که دروغ هر چی بزرگتر باورش راحتتر!
خب! بگذریم. خلاصه دوران رکود در اروپا داره طی میشه که اسلام ظهور میکنه. اسلام هم یه دورهی طلایی داره که توی این زمان اتفاقهای خوبی در زمینهی ترجمه و نشر آثار علمی جهان و همینطور اصلاح اونها میفته و در واقع بیشتر آنچه از یونان باستان و البته از هند و چین وارد علم روز شد (اگه روز رو اروپا بدونیم🙄) به دست مسلمونها بوده.
جابر بن حیان اومد و کیمیاگری و شیمی! به واسطهی نیاز به تعیین اوقات شرعی و جهت قبله اخترشناسی هم پیشرفت کرد. ابن هیثم هم در زمینه اپتیک کارهای خوبی انجام داد (و باز اشتباه دیگهای از عقاید یونان باستان مشخص شد). از اسم بردن از بقیه چشم میپوشم😌.
فلسفهی اسکولاستیک یا مدرسی رو حتما شنیدید. من راستش خیلی ازش نمیدونم اما جملهای توی این کتاب تولد علم بود که شاید جان و چکیدهی اعتقادات اونها باشه، میگه:
ارسطو تمام حقیقت را درک کرد، منظور من آن مقداری است که انسان قادر به درک آن است.
اگه این جمله رو قبول داشته باشید راه بر خیلی چیزها بسته است😐
توی این دوران قطعاً علم همچنان حاضر بوده و دانشمند به دنیا اومده ولی تحولی آنچنانی رخ نداده. شاید به خاطر اینکه مردم به جای مشاهده و آزمایش، که به نظر من لازمهی احساس نیازه، بیشتر درگیر مطالعه و شرح و تفسیر و حتی بحث و گفتگوهایی مبتنی بر آثار کلاسیک بودند. ارسطو همه رو مچل خودش کرده😄
یه انتقاد بامزهای هست که میگه اینا ساعتها در مورد اینکه اسب چند تا دندون داره بحث میکنند در صورتیکه کافیه بیان بیرون و دندونهای اسب رو بشمرند.
البته این انتقاد حالت اغراق داره و خودتون میدونید که منظور اصلیش چیه وگرنه شاید واقعا گاهی لازم باشه مدتها راجع به یه چیز به ظاهر ساده فکر کرد و بحث کرد.
توی این دوران توماس آکویناس مهمه و افرادی مثل راجر بیکن و ژان بوریدان و اوکتم و نیکلاس کوزایی آدمهای مهمی هستن ولی من وارد ماجراهای اینها نمیشم.
پست بعدی کمی از هند و چین میگم.