در ادامهی پست 127 قصد دارم از نویسندگان سدهی 18 و 19 بنویسم و اولین نام در این میان ولتر است:
در مورد ولتر فقط مطالبی را میدانم که در ویکیپدیا خواندهام و از آثارش فقط کاندید را خواندهام. خاطرم هست که نثر کتاب و جسارت و صراحتش را بسیار دوست داشتم.
کاندید رمانی کوتاه است که بیشتر از اینکه درگیر داستان و شخصیتها شویم درگیر یک نظام فکری میشویم و برخورد تفکر و آنچه در جامعه اتفاق میافتد را شاهدیم.
به جای صحبتِ بیشتر از کتاب کاندید (که میتوانید در هر جای دیگری در موردش بخوانید) بخشهایی از کتاب را که در زمان مطالعه برایم جالب بوده است در ادامه مینویسم:
کاندید در فرانسه یعنی صاف و ساده!
در فرانسه رسم بود که اگر کسی نمیتوانست تا چهار پشت خود را بشمارد نجیبزاده محسوب نمیشد.
مردم گرگ به دنیا نیامدهاند بلکه گرگ شدهاند. نه توپ 24میلیمتری را خدا به آنان داده نه سرنیزه را...
بدبختیهای فردی است که نیکبختی همگانی را موجب میشود، به نحویکه هر قدر بینواییِ فردی افزونتر باشد، وضع خوبتر میشود.
اگر این دنیا بهترین دنیای ممکن است پس دنیاهای دیگر چگونه خواهند بود؟
پدران روحانی مالک همه چیز و مردم فاقد همه چیزند.
من جملاتی از کتاب را آوردم که به نوعی تفکر شخص اصلی را نشان میداد اما این جملات در داستان و سفر طول و دراز نقش اصلی معنای بهتری به خود میگیرد و ماجراها خود گویای جملاتی هستند که در هیچ جای کتاب به صراحت بیان نمیشود.