با توجه به جمعبندی علمخوانی 15 دیگه رسماً وارد خوانش منظم تاریخ علم شدم🥴😎
فعلاً کتاب مقدمهای بر تاریخ علم سرعتی داره پیش میره چون خوندن تاریخ ادبیات و تاریخ جهان کمک خوبی کرده به اینکه چیزهای دیگهای هم در مورد زمانهای مختلف به ویژه باستان بدونم و وقتی از تاریخ علم در سدههای قبل از میلاد میخونم خیلی هم نگاهم به بز شبیه نشه! هرچند همیشه چیزهای جدید و ندانستهای هست ولی خب از تعطیل بودن بهتره!
در شروعِ کتابِ مقدمهای بر تاریخ علم چند تا نکتهی جالب خوندم که دوست دارم اونها رو اینجا بگم، حرفهای کتاب رو به زبون خودم میگم که راحتتر باشه:
نکاتی که در بالا گفتم بخشی از نکات جالب این مقدمه بود که نگاهی نقادانه و به نظرم منطقی به پیشرفت پ درهمتنیدگی علم و زمینهی حضورش داشت.
مقدمهی این کتاب خیلی طولانیه و من فقط 30صفحه ازش رو خوندم و بعد رفتم سراغ فصل اول. در مقدمه از انواع فلسفهها و ادیان و دورهها و تاثیری که بر علم به ویژه علم باستان گذاشتن صحبت کرده که برای من به این شکل و جدا از موضوع اصلی جالب نبود ولی یه نکتهی خوب راجع به قرون وسطی داشت:
من میگم امروز بیشتر هم شده. من همیشه غصهدار کتابخون شدنِ مردم میشم! میگم اونی که کتاب نمیخونه تکلیفش معلومه با خودش و با کتاب؛ ولی اونی که درگیر کتابهای بازاری و تبلیغی میشه علاوه بر هزینه مادی -و بزرگتر کردن سیستمی که دوست داره مطالعه رو هم بازاری کنه- وقت و روحش رو تقدیم میکنه! و بزرگتر از همه چیزی دستشو نمیگیره! این اسمش مطالعه نیست بردگیه! و این آدم فکر میکنه چقدر فرهنگی و کتابخون و باسواده! دردی که به نظرم این روزها خیییییییییییییلی زیاده.
میگید نه؟ میگید من سیاهنمایی میکنم؟ یه سر به شهر کتابها بزنید. پرفروشهای سایتهای کتاب رو چک کنید. حتی آثار کلاسیک وقتی به شکل بازاری (و به نظر من سخیفترین شکل ممکن) در میاد پرفروش میشه!
خیلی بیراهه رفتم... برگردم...
آخرین نکته از این مقدمه این بود که محققانی که روی دوران کلاسیک کار میکنند علاقه ندارن (شاید هم نمیتونن) علم رو به طور خاص بررسی کنن و محققانی که روی قرون وسطی کار میکنن تصویر غلطی از علم توی این دوران دارن. بنابراین بررسی عمیقتر و بهتری لازمه.
خب! کافیه. پست بعدی: سپیدهدم معارف یونانی