یونان در هزاره قبل از میلاد بسیار پر اتفاق بود.
در دوران تیرگی یونان یعنی سالهای 1200 تا 800 قبل از میلاد، تمدن میسنی سقوط کرد، اطلاعات این دوران از هومر به دست آمده است و از آنجا که ایلیاد و ادیسه متن ادبی هستند و احتمال اغراق و مبالغه در آن زیاد است شاید نتوان زیاد به آن اعتماد کرد؛ همانطور که به شاهنامه نمیتوان به عنوان یک کتاب تاریخی نگاه کرد ولی به هر حال اوضاع یونان در این سالها مناسب نبوده است.
اما کمکم در قرن هشتم قبل از میلاد، در همان سالهایی که بینالنهرین بین امپراتوریهای آشور و بابل و هخامنشی دست به دست میشد، یونان کمکم پرجمعیت میشد و روابط تجاری خود را با مصر و فنیقیه گسترش میداد؛ افزایش جمعیت در یونان باعث شد روستاهای بزرگ با هم ادغام شوند و شهرهای اولیه را ایجاد کنند، این شهرها به پولیس معروف شدند؛ در قرن هشتم POLIS به معنی شهر، سرزمین کوچکی بود که مرکزی برای اداره شهر و مرکزی برای گردهمایی مردم داشت. این محل تجمع که آگورا نام داشت در ابتدا محل تصمیمگیری و قضاوت بود ولی کمکم محل دادوستد و بازار شد. بنابراین جهان با سبک جدیدی از زندگی روبرو شد.
یونانیان زندگی خود را که مبتنی بر آزادی و خودمختاری بود، آرمانیترین و انسانیترین شکل زندگی میدانستند و فکر ضمیمه شدن به یک امپراتوری هم برایشان قابل تحمل نبود چه رسد به واقع شدنش، ولی در نهایت در 338 قبل از میلاد در برابر مقدونیان و سپس رومیان مجبور به تسلیم شدند.
تولد فلسفه در یونان در همین دوران رخ داد که در پستی جداگانه بررسیاش خواهیم کرد ولی آنچه جالب است این است که این دوران، دوران ظهور بزرگترین نمایشنامهنویسان یونان نیز بوده است. به طور کلی این برهه از تاریخ یونان که پس از یک انزوا و دگرگونی در سبک زندگی رخ داد با اینکه عمر کمی داشت ولی زمینه را برای بروز استعدادهای انسان چنان فراهم کرد که فلسفه، ادبیات، هنر، سیاست، ورزش و شاید برخی موارد دیگر در این دوران چنان شکفتند که شاید هیچ زمان دیگری در تاریخ با این دوران نتواند برابری کند!
یونانیان در این دوران از نظر دفاع از میهن و شاید بتوان گفت دفاع از سبک زندگیشان هم بسیار دلاوری کردند، جتگهای ماراتون و سالامیس نمونههایی از این دلاوریهاست که خود داستانهایی خوانندنی و جذاب دارند؛ ولی آنچه آه از نهاد بر میآورد این است که جنگهای فرساینده داخلی، یونان را از پا درآورد. جنگهایی مثل جنگهای پلوپونزی.
کتاب تاریخ جنگهای پلوپونزی که تاریخی جذاب و خوشخوان است جزء کتابهای خوب تاریخ است که علاقمندان میتوانند با خواندنش علاوه بر لذت روحی با تاریخ یونان در این زمان هم آشنا شوند (البته من کمی از آن را بیشتر نخواندهام هنوز!)
خلاصه که این مهد شکوفایی استعدادها، به دست فیلیپ مقدونی به امپراتوری مقدونیان ضمیمه شد. همانطور که در پست قبل گفتم بعد از مرگ اسکندر (که پسر فیلیپ و شاه مقدونی بود) امپراتوری مقدونی تقسیم شد و آنتیوگونوس یونان و قسمتهای اروپایی امپراتوری را تصرف کرد.
با اینکه یونان بالاخره از استقلال خارج شد ولی فرهنگ یونانی در دوران امپراتوریهای بعدی به ویژه امپراتوری روم در جهان اشاعه یافت و ما بسیار شانس آوردیم که روم چنان مجذوب فرهنگ و هنر یونان شد که به جای تخریب آن به تقلید از آن دست زد و ما امروز میتوانیم از بقایای آن فرهنگ بهره ببریم.
در پست بعد از تولد روم خواهم نوشت.