ویرگول
ورودثبت نام
ساحل مرتضوی
ساحل مرتضویهر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۳ دقیقه·۸ ماه پیش

2.یکشنبه‌های خر!

بچه که بودیم هر روز هفته یک سرود داشت و برنامه‌ی کودک، که جانم به آن وصل بود، هر روز سرود روزانه را پخش می‌کرد. نمی‌دانم تأثیر آن سرودهاست یا چیز دیگری که هنوز هم آن حال و هوا در من جاری‌ست.

همان‌ روزها شنبه‌ها برایم خنثی بود. سیب و آبنبات چیزهایی نبود که من دوست داشته باشم هر چند دشمنی هم با آنها نداشتم (لینک مشاهده سرود شنبه). ولی یکشنبه‌ها خیلی بد بود! ترسناک و بی‌خود و بی‌جهت استرس‌زا! ماهی بود و قناری! علاوه بر اینکه من از آبزیان و پرندگان خانگی بیزارم، از هر چیزی که نیاز به مراقبت بیش از حد من داشته باشد نیز بیزارم. حالا باید مراقب یکشنبه هم باشم چون مثل ماهی یا قناری‌ست و باید مراقبش بود! (لینک مشاهده سرود یکشنبه).

راستش دوشنبه برایم خیلی پسرانه بود! از آن پسرانه‌های لوس! برای دختری که بازی‌هایش مداوم جفتک‌پرانی بود، پسری که خیلی شیک و مجلسی در حال نقاشی پشت میز است خیلی لوس بود. این بود که این سرود ارتباط مرا با دوشنبه هم قطع کرد. البته نه مثل یکشنبه. فرقی‌ست میان این دو. باید مراقب یکشنبه باشی در غیر اینصورت عذاب وجدان می‌گیری ولی دوشنبه ممکن است برود، همین. خب برود (لینک مشاهده سرود دوشنبه).

ولی سه‌شنبه! این سرودْ این روز را برای من گل سر سبد هفته کرده بود. نه شنبه‌ی لوس بود و نه یکشنبه‌ی ترسناک. نه مزه‌ی تعطیلی قبلی هنوز زیر دندان بود و نه سایه‌ی تعطیلی بعدی روی آن افتاده بود و تازه سرودش پر از بازی بود و تاب و بادبادک. جمع دیوانه‌بازی‌های من جمع بود (لینک مشاهده سرود سه‌شنبه). اوج ماجرا آنجا بود که سه‌شنبه‌ای که مسافر بود و سوار اسب باد بود و غروب می‌رفت در آخر سرود باز برمی‌گشت. این امیدِ بعد از پایان چنان در دل من می‌تابید که حد نداشت. این بود که سه‌شنبه شد بهترین روز سال و بعدها من شدم دختر سه‌شنبه‌ها.

چهارشنبه برایم حسی از دنیای بزرگسالان را داشت. کودکی که معلم بود. با این سرود من همیشه چهارشنبه‌ها را کاری‌تر گذراندم. در واقع در زندگی من هویت شنبه به چهارشنبه منتقل شده است (لینک مشاهده سرود چهارشنبه). پنجشنبه هم زحمت‌کش و خوب بود، پینه‌دوز بود و آن گوشه کار خودش را می‌کرد. جمعه هم دوست‌داشتنی نبود چون من از همان بچگی از مهمان بازی و عروسی خوشم نمی‌آمد! (لینک مشاهده سرود جمعه).

این بود که من عاشق سه‌شنبه و بیزار از یکشنبه شدم. امروز هم یکشنبه‌ای بود که چندان خوب و خوش نگذشت مثل اغلب هم‌نامانش! آمدم اینجا تا با یادآوری سه‌شنبه کمی از تلخی امروز کم کنم.

یاد چیزی افتادم: زمانی که شاغل بودم در محل کار هر یکشنبه آه و ناله می‌کردم که «باز این یکشنبه‌ی خر رسید»! تیم اولم مدام در جهت روحیه دادن قدم بر‌می‌داشتند و تلاش می‌کردند که یا به یاد من نیاورند یکشنبه است و یا مرا با یکشنبه آشتی دهند و همین کارها مرا از یکشنبه بیزارتر هم می‌کرد. مدتی بعد تیم دیگری جایگزین شدند. تیم دوم هر یکشنبه با من دم می‌گرفتند و قبل از من همگی فحشی آبدار نثار یکشنبه می‌کردند و هر بار سر میزم می‌آمدند به گونه‌ای اشاره می‌شد که امروز یکشنبه است و تو حالت خوش نیست پس فلان کار را برایت کردیم یا بهمان کار را به فردا میندازیم.

این دو برخورد متضاد برایم جالب بود و پندآموز. بعد از مدتی که با تیم دوم بودم دیگر یکشنبه‌ها آنقدرها هم خر نبود. بهتر بگویم خر بود ولی دوستانم خریتش را کم می‌کردند و آنقدر به من بد نمی‌گذشت و در ضمن تلاش مضاعفی برای دوستی با یکشنبه هم لازم نبود.

بعد از سالها گاهی به برخورد تیم دومم فکر می‌کنم و به یادم می‌آید با اینکه من مسئول آنها بودم ولی آنها درسهای بزرگی به من دادند. هر جا هستند خوش باشند و موفق.

پ.ن یک: سعی می‌کنم محاوره‌نویسی را ترک کنم در عینی که از حال صمیمانه‌ام خارج نشوم! ببینم می‌شود!

پ.ن دو: شبها خوابم می‌برد و نمی‌توانم چیزی بنویسم بنابراین این روزنوشتها در هر ساعتی از روز ممکن است منتشر شود.

پ.ن سه: همچنان از سبا ممنونم برای این پیشنهاد جذاب.

خر
۱۰
۲
ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید