ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

22. عجایب هفتگانه جهان باستان

هفت بنای عجیب در جهان داریم، بهتر است بگویم داشتیم، که نمی‌دانم بر چه مبنایی به عجایب معروف شده‌اند ولی آنچه می‌دانم این نکته عجیب است که تنها یکی از آن‌ها باقی مانده است که همان قدیمی‌ترینشان است. این مورد مرا برای بیشتر معتقد شدن به فرضیه شخصی‌ام ترغیب می‌کند؛ من معتقدم هر چیزی که قدیمی‌تر است بهتر است از میخ و کفش گرفته تا خوراک و سبک زندگی؛ و ملاک من برای بهتر بودنِ چیزی این است که آن چیز به بهترین شکل ممکن وظیفه خود را انجام دهد و نیز ماندگار بماند. از بحث دور می‌شوم ولی در یک جمله بگویم: غذایی که نه سیر می‌کند و نه سالم نگه می‌دارد یا کفشی که به زودی باید دور انداخته شود بهترین نیست. برگردیم به شاخه اصلی حرفمان، عجایب هفتگانه.

1.قدیمی‌ترین بنای این لیست اهرام مصر است:

اهرام مصر
اهرام مصر

هرم خوفو که بلندترین هرم است، در ساحل غربی رود نیل واقع است، نزدیک قاهره در شهر جیزه. این هرم گویا 10 تا 20 سال زمان را کشته است تا خود زنده شود و بلندترین بنای ساخته شده توسط دست بشر (بدون ابزار امروزی) است! این بنا حدود 2500 قبل از میلاد ساخته شده است.

2.برای اینکه از هرم مصر برسیم به دومین عجایب دنیا باید حدود 2000 سال صبر کنیم تا نبوکدنصر برای همسرش باغهای معلق بابل را بسازد:

تصویری خیالی از باغهای معلق بابل
تصویری خیالی از باغهای معلق بابل

نقل است که وقتی آمیتیس، دختر پادشاه ماد، برای ایجاد صلح بین بابل و ماد، با نبوکدنصر ازدواج کرد، از سرزمین پدری خود که جایی سرسبز بود به سرزمینی خشک منتقل شد و به همین دلیل بیمار شد. شوهر آمیتیس که حال ما می‌دانیم پادشاهی مقتدر بوده است، برای همسرش باغ‌هایی می‌سازد تا شبیه سرزمین پدری‌اش باشد. این باغ‌ها امروزه نیست و به همین دلیل می‌تواند زیباتر و رویایی‌تر از آنچه بوده است جلوه کند، هرچند هر گونه که بوده باشد برای آن زمان به نظرم به حق، نام عجایب را به خود گرفته است.

ولی نمی‌دانیم چرا در قرن اول میلادی این باغ از بین رفته است!!!

3.برای دیدن عجایب سوم باید به یونان برویم، معبد آرتمیس:

تصویری خیالی از معبد آرتمیس
تصویری خیالی از معبد آرتمیس

این معبد در حدود 550 قبل از میلاد ساخته شده است. آرتمیس یکی از ایزدبانوهای یونان است، پیشنهاد می‌کنم اگر به اساطیر یونان علاقمندید، مجموعه اساطیر یونان را با صدای سیاوش پاکراه بشنوید و علاوه بر لذت شنیدن یک مجموعه داستان خلاقانه، با این اساطیر آشنا شوید. در آن اساطیر آرتمیس الهه شکار و برخی موارد دیگر از جمله زایمان و باروری است و شخصیتی دارد که من بسیار دوستش دارم! اما چرا این را گفتم؟ تا از دلیل از بین رفتن معبد بگویم.

در شب تولد اسکندر، آرتمیس، به عنوان خدای زایمان، چنان درگیر تولد اسکندر بود که توجهش از معبد زیبایش پرت شد و شخصی که نمی‌خواهم نامش را بنویسم، معبد آرتمیس را آتش زد. معبدی که گویا زیباترین بنای ساخته شده تا آن زمان بود. این شخصِ اسمش را نبر قصدداشت شهرت یابد! آیا راه دیگری برای معروف شدن نبود!؟ و معروف شدن حتی به دلیلی مسخره ارزشمند است؟ نمی‌دانم، حتماً هست، کما اینکه این روزها هم چنین افرادی داریم!

به هر حال این معبد زیبا سوخت، بعدها اسکندر دستور تجدید بنا را داد ولی تا مرگ او بنا تکمیل نشد، بعد از او هم دو بار نیمه تخریب و تخریب شد و خلاصه دیگر نشد آنچه باید میشد و حالا ما از دیدن یک بنای زیبا محرومیم!

4. بنای عجیب چهارم داستان پرفراز و نشیبی دارد، تندیس زئوس:

تصویری تخیلی از تندیس زئوش
تصویری تخیلی از تندیس زئوش

اگر اساطیر یونان را بشناسید دیگر با زئوس بیش از همه آشنا هستد، زئوس، خدای خدایان، معبدی داشت در المپیا که جای خالی یک تندیس پر ابهت در آن خالی بود؛ بنابراین فیدیاسِ ماهر شروع به ساخت مجسمه‌ای عظیم از زئوس می‌کند که در حالت نشسته بر تخت، سرش به سقف می‌رسید!

این تندیس زیبا و عظیم و ماورای تصور در حدود 435 قبل از میلاد ساخته و به معبد منتقل شد و آنجا ماند تا در دورانی که یونان تحت سلطه روم درآمد توسط یکی از پادشاهان رومی به جایی دیگر منتقل شد، البته منتقل نشد چون سازه‌هایی که برای انتقال ساخته بودند شکست و مجسمه نابود شد! بگذریم که بعد مجسمه و معبد در باد و باران چه شدند و در دوران رواج مسیحیت چه بلایی بر سرشان آمد. آنچه مهم است باز هم از دیدن اثر هنری دیگری محروم ماندیم!

این نکته حاشیه‌ای را بگویم که پادشاهی که قصد انتقال این مجسمه را داشت کالیگولا بود، پادشاهی عجیب، آلبر کامو کتابی با این نام نوشته است که بسیار برای من خواندنی است اگر اهل نمایشنامه‌های تاریخی-تخیلی هستید، این کتاب گزینه خوبی‌ست. از حاشیه خارج شویم و برگردیم به متن...

5. کمتر از صد سال بعد دوباره در یونان با یک بنای عجیب روبرو می‌شویم، آرامگاه هالیکارناسوس:

نقاشی آرامگاه هالیکارناسوس
نقاشی آرامگاه هالیکارناسوس

ماسول یکی از ساتراپ‌های هخامنشی بود، بعد از مرگش همسرش که خواهرش هم بود، تصمیم می‌گیرد آرامگاهی خاص برای او بنا کند که نتیجه‌اش می‌شود آرامگاه هالیکارناس یا هالیکارناسوس. جالب اینکه این بنا که در ترکیه امروزی بوده است تا حدود 1500 بعد از میلاد باقی می‌ماند ولی در نهایت در اثر سیل ویران می‌شود!

6.سازه عجیب پنجم که برای من بسیار جذاب است غول رودس است:

نقاشی غول رودس
نقاشی غول رودس

باز هم در یونان هستیم و باز هم به اساطیر نگاهی داریم، هلیوس در یونان باستان خدای خورشید است؛ در رودس مجسمه‌ای عظیم از هلیوس ساخته شده بود که در ورودی بندر رودس قرار داشت، این تندیس نماد اتحاد مردم رودس بود که ساختش داستان جالبی دارد.

مقدونیان رودس را محاصره می‌کنند ولی نمی‌توانند مقاومت آن را بشکنند در نتیجه بعد از حدود یکسال صلحنامه‌ای امضا کرده و می‌روند. با رفتن مقدونیان مقدار زیادی ابزار جنگی باقی می‌ماند، مردم شهر با فروش این ابزار منابع لازم برای ساخت مجسمه‌ای عظیم را فراهم می‌کنند. این مجسمه 12 سال زمان می‌برد تا ساخته شود تا در 282 قبل از میلاد بالاخره تکمیل و نصب شد. این غولِ دوست‌داشتنی حدود 60 سال پابرجا می‌ماند تا در زلزله سال 226 قبل از میلاد از زانو می‌شکند!

باقی‌مانده مجسمه 800 سال روی زمین می‌ماند تا در نهایت معاویه در سال 654 میلادی بعد از فتح رودس آن را به یک تاجر یهودی می‌فروشد. می‌گویند 900 شتر بقایای مجسمه را حمل کردند! پایان تلخی داشت!

7. و اما آخرین سازه عجیب مربوط به مصر و سال 280 قبل از میلاد است، فانوس اسکندریه:

نقاشی فانوس اسکندریه در شب
نقاشی فانوس اسکندریه در شب

اسکندر مقدونی شهرهای زیادی به نام خود یعنی اسکندریه در جهان به یادگار گذاشته است ولی اولینشان اسکندریه در مصر است. در این شهر که مهم‌ترین شهر حاشیه دریای مدیترانه شده بود، فانوسی بنا شد، عظیم و پرنور، البته خود اسکندر آنقدر زود از دنیا رفت که نتوانست فانوس شهرش را ببنید. هر گاه من افسوس این را می‌خورم که سال‌های عمرم طی شده است و کار مهمی نکرده‌ام به یاد اسکندر میفتم و با خود می‌گویم: "خوب بود مثل اسکندر کل جهان رو می‌گرفتی ولی وقت نمی‌کردی زندگی کنی؟" و با این لالایی، چند روزی افسوسم را می‌خوابانم! و اما برگردیم به فانوس...

این فانوس بنای عظیمی بود ولی آنچه عجیبش کرده بود، نورش بود؛ تا آن زمان برج روشنایی در جهان وجود نداشت و این برج اولینشان بود، با اینکه روشنایی نیاز به سوختن چوب و روغن داشت و چوب گران بود ولی این اتفاق افتاد و آینه‌ای مقعر نور را چند برابر می‌کرد. این بنای عظیم و نوین در قرن چهارده میلادی در اثر زمین‌لرزه از دست رفته است.

این بود انشای من!

چالش تاریخ و ادبیات جهانتاریخ و ادبیات جهانعجایبعجایب هفتگانهتاریخ
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید