قرن سیزدهم کمی با قرن دوازدهم متفاوته. قبل از قرن دوازدهم مسلمونها یکهتازی میکردن ولی در قرن دوازدهم مسیحیان و یهودیان و مسلمانان همگی به طور یکسان کالسکهی علم رو میروندن! ولی کمکم در قرن سیزدهم مسیحیان دارن جلو میافتن!
نمیخوام از جنگهای صلیبی بگم ولی فکر کنم برای اینکه این دوران بهتر درک شه لازمه در مورد جنگهای صلیبی بدونیم...🙄
نکتهی دوم اینکه دانشگاهها در قرن قبلی متولد شده بودن ولی رشدشون در این قرن به صورت تدریجی شروع شد. در واقع در قرن سیزده کمکم دانشگاهها به چیزی که امروز میشناسیم داشتن نزدیک میشدن و از اون شکل آکادمیطورش که بعد از افلاطون هنوز مد بود دور شدن.
دولت و مذهب متوجه شد که آموزش به قدرت! و سیاست! کمک میکنه پس در جهت ایجاد و بهرهبرداری ازش شروع به رقابت کردن! بذارید چیز بیشتری نگم «... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...».
توی این قرن آدمهای زیادی هستن که من یا فقط اسمشون رو شنیدم یا خیییلی کم ازشون میدونم و حتماً دونستن ازشون یا خوندن آثارشون میتونه برای منی که خورهی همه چیزم جالب باشه ولی مقاومت کردم و ازشون رد شدم چون اگه وارد این راهرو بشم (اینکه در مورد همه بخوام بدونم حتی فقط در مورد معروفهای دورانها) تا پیری در تاریخ علم میمونم! پس فقط اسم بعضاشون رو اینجا میگم:
چند تا اتفاق هم هست که میشه در حد اشاره ازشون گذشت:
و اینگونه قرن سیزدهم به پایان میرسد! خیلی وسوسهانگیزه که در مورد این آدمها و این فناوریها و اختراعات مفصل بخونم به خصوص که بعضیاشون به فیزیک هم مربوط میشن ولی همونطور که گفتم میخوام مقاومت کنم تا به کوپرنیک برسم! دلم نمیخواد مثل جرج سارتن نویسنده همین کتابِ مقدمهای بر تاریخ علم اونقدر توی این دوران (که الحق جذابه) بمونم که به امروز نرسم!