راستش این پست هم مثل پست قبلی که در مورد گالیله بود لازمه مختصر باشه چون در مورد نیوتون و البته انیشتین من بعدتر باید مفصل و خیلی مفصل بخونم و بنویسم ولی برای اینکه بگم در قسمت هفتم از مستند عروج انسان چی گذشت کوتاه میگم که:
نیوتون که کمی بعد از مرگ گالیله به دنیا اومد (البته در انگلیس) به معنای واقعی نابغه بود 🙄 (من البته با نابغهها هیچ مشکلی ندارما فقط میخوام سر به تنشون نباشه! عمراً از حسودی نیست دلایل شخصی دارم!)
همهی اینها برای یه زندگی و یه شهرت و مقام و حتی یه سیری از درک جهان کافی بود. خب! لعنتی برای بقیه هم یه چیزایی میذاشتی!!!
بالاخره روزی طبیعت دید اگه نیوتون بمونه همه پتههاش روی آبه پس کمکم شرایط برای رفتنش به اون دنیا مهیا شد و حالا من نمیدونم اون دنیا از دست نیوتون چی میکشه!
نکتهی خوب و جالب توجهی در ادامهی این مستند هست در مورد فضا و زمانی که نیوتون مطلق فرض کرد و انیشتین اون رو نسبی میدونست. اما من دوست ندارم ازش الان بنویسم چون اول اینکه خودم دارم هنوز در موردش میخونم و درست درکش نکردم و دوم اینکه دوست دارم مفصلتر بعدتر! ازش صحبت کنم.
ولی جملهای داره این آقای برونوفسکی (که من خیلی از نگاهش و ادبیاتش خوشم اومده) که میگه نیوتون و انیشتین مردانی بودن که قدمهای خداگونه برداشتن ...
«... نیوتون خدای عهد عتیق است: سختگیر و عبوس و انیشتین خدای عهد جدید است: دلرحم و مهربان...»
انیشتین میتونست سوالهای سخت رو به سوالهای آسون تبدیل کنه و فهمید اگه بشه با اونها جوابهای آسون هم داد به درکی خداگونه میشه رسید.
فعلا از انیشتین نگم تا بعد...