وقتی راجع به نیوتون میخونی راجع به همه چیز باید بخونی چون -قربونش برن!- هیچ موضوعی نیست که سرکی به آن نکشیده باشد. این دومین باری است که میفهمم فرد مشهوری علاقههایی به این گستردگی دارد!
بار اول این اتفاق در مورد نجف دریابندری برایم افتاد و از آنجا که دریای علاقههای متفاوتِ من گاهی باعث میشود بنشینم و موهایم را تکتک و با دقت فراوان از ته بِکَنَمَ؛ وقتی به فردی بر میخورم که او هم چنین است به خودم کمتر سخت میگیرم و چند سالی از کچل شدن دور میشوم.
برگردم به نیوتون، او به هر چه میتوانست دستی برسانَد، رساند؛ به جز «بو»ها!
همیشه به این فکر میکنم که حس بویایی ناشناختهترین حس بشریست. وقتی برایم یادآوری شد که نیوتون این همه در مورد نور گفت و بررسی کرد و در نهایت «اپتیک» را نوشت، بیشتر به ناشناخته بودن «بو» فکر کردم.
در فیزیک از اپتیک که به نور و بینایی مربوط است و از آکوستیک که به صدا و شنوایی مربوط است بسیار میخوانیم و میدانیم، حس لامسه هم به گمانم در عصبشناسی بررسی میشود. در مورد چشایی درست نمیدانم اما به گمانم آن هم مورد بررسی قرار میگیرد و اگر هم قرار نگرفته باشد درکش راحتتر است چون با برخورد مستقیم چیزی به زبان (بهتر است بگویم اعصاب دهان) مزهاش حس میشود ولی بویایی...
بوها عجیباند بسیار عجیب...
چرا در علم به بوها توجه نشده است؟ شاید هم شده است و من نمیدانم.
عجیب است که وقتی بوی سیبزمینی را میشنوم متوجه میشوم تلخ است یا شیرین. (میبینید برای بویایی یک فعل خاص هم نداریم چرا بو به مشام میرسد یا شنیده میشود؟ سیبزمینی را میبویم با بوی سیبزمینی به مشامم میرسد یک معنی نمیدهد. فعل مناسبی که میخواهم برای جمله قبل از پرانتزم بگویم نمیشناسم!)
راستی چرا نیوتون سرش را در کندوی بوها نکرد؟! چرا هیچجا سوالی از آنها ندیدهام؟ حرفی، نظری، بحثی؟ چرا؟
پینوشت1: فکر میکنم عکس این پست با خودش بود دارد ولی بویش برای هر کس متفاوت است.
پینوشت2: چیزی به ذهنم رسید: فعل دیدن که برای یکی از حسهای ما به کار میرود در معنای فهمیدن هم به کار میرود و این مختص زبان فارسی هم نیست، در بسیاری از جملهها منظورمان از «ببین» همان «بفهم» است. دیدن و فهمیدن تا حدی ارادی است میتوان چشم را و نیز مغز را بست! حال فعل شنیدن را که برای شنوایی و بویایی به کار میبریم در نظر بگیرید. در مرتبهای بعد از بینایی است، در مرتبه دوم؛ ولی هر دو غیرارادی هستند! نمیتوان جلوی شنیدن یا بوییدن را گرفت.. گویی آنان در اختیار ما نیستند! خودکارند... عجیب است.