این جالب نیست که ایده خورشید مرکزی 2000 سال مردود بود بعد با دادگاه و گیس و گیسکشی قبول شد و بعد چنان ملکه ذهن شد که وقتی جهان درون اتم کشف شد اولین و نزدیکترین مدل اتمی مدلی شبیه خورشید و سیارهها ارائه شد!
این قسمت از مستند در مورد کشف درون اتم بود. این ماجرا از اون داستانهای خیییلی جذابه برای من. خیلی اتفاقی چند روز پیش کتاب جهان از چی ساخته شد رو از آسیموف خوندم و حسابی و مفصل از ماجرای اتمها شروع کرد به صحبت. کتاب خوبی بود و موضوعش هم برای من جذاب. روی همین حساب این قسمت از این مستند برام تکراری بود ولی باز چند تا نکتهی جالبش رو مینویسم:
کیمیاگری در سالهای پیش (حتی تا زمان نیوتون) در آرزوی تبدیل مواد به همدیگه بود تا اینکه با کشف نوترون این تبدیل علمی و شدنی شد. البته ما برای تبدیل کوچکترین مادهها به هم هنوز خیلی بیابزاریم ولی خب نمیخوام وارد فیزیک پلاسما بشم چون ذوبم میکنه (گرما دوست ندارم).
نکتهای که اینجا نگفت ولی توی کتاب آسیموف بود و خیلی بهم چسبید اینه که طنز ماجرا اینه که کیمیاگرا میخواستن از سرب برسن به طلا ولی امروز معلوم شده همه چیز با تبدیل میرسه به سرت😂 سرب دیگه ایستگاه آخره!
دوستی دارم که نگاه هنری خوبی داره یه جملهاش خیلی زیاد به یادم میاد: به طبیعت نگاه کن! از طبیعت الهام بگیر!
امروز توی این مستند یه چیز باحال گفت که فکر کنم در تلفیق با جملهی دوستم خیلی به کارم میاد (اون هنری میبینه من علمی-فلسفی-خرکی):
روش طبیعت مرحله به مرحله است، پله پله. هیچوقت ناگهانی چند تا مرحله رو با هم نمیره... و همین مرحله به مرحله در طی زمان شگفتی به بار میاره... اتم میشه آدم... هیدروژن میشه آهن... یاد بگیریم... پله پله.
بیربطِ باربط: یادم نیست کجا ولی میخوندم که یکی میگه تاریکه! راه رو نمیبینم... بهش میگن به اندازهی یه قدم جلوی پاتو میبینی؟ میگه: آره... میگن خب! همون یه قدمو بردار...
مسیر رو توی بیابونهای بیانتها با سنگهای کوچیک کوچیک میشه گم نکرد.