ویرگول
ورودثبت نام
ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

47. کتاب الکترا، نمایشنامه الکترا

این سومین پست از کتاب الکتراست و رسیدیم به نمایشنامه الکترا.

اگر شبیه فروید نگاه کنیم می‌توان الکترا را همراه ادیپ نگاه کرد و گفت همان‌طور که ادیپ در مقابل پدرش قرار دارد الکترا در مقابل مادرش است و چه و چه و چه. من علاقه‌ای به این تعابیر و برداشت‌های روانشناسانه ندارم ولی آنانی که دوست دارند می‌توانند این دو نمایشنامه را از این دید نیز بررسی کنند. علاقه من به داستان و شیوه نگارش است.

داستان الکترا همان حسی را برای من داشت که ادیپوس شهریار، با این تفاوت که الکترا برایم کمی قابل درک بود و بیشتر از ادیپوس می‌فهمیدمش. الکترا شخصیت اصلی داستان است و قصد دارد انتقام مرگ پدر را از مادر بگیرد ولی برای این کار دست تنهاست و انتظار برادر را می‌کشد.

در داستان‌های امروزی زنان بیشتر کنشگر شده‌اند و از آن انفعال عملی کمی دور شده‌اند ولی در نمایشنامه الکترا همچنان ما با انفعال عملی روبرو هستیم. مادر الکترا که می‌خواهد انتقام دختر از دست رفته‌اش را بگیرد به کمک مردی دیگر نیاز دارد و الکترا نیز برای انتقام از مادر به کمک برادر نیازمند است. بر خلاف آنتیگونه که شخصاً و به تنهایی فکر می‌کند، اقدام می‌کند و مجازات می‌شود.

الکترا را دوست ندارم هم از جهت داستانش و هم از جهت ضعف زنان در عملکردشان، ولی باز هم باید بگویم که زبان نگارش سوفوکلس عجیب گیراست. برخی از دیالوگ‌های این نمایشنامه را بخوانید:

-هر کس غم و اندوه ذخیره می‌کند جان خویش را آزار می‌دهد و آن را به ستیزه‌خویی وامی‌دارد.

- خوبست پیش از آنکه درباره دیگران حکم کنی و آنها را محکوم سازی نخست در رفتار و کردار آنها به درستی داوری کنی.

- شادی بسیار پیوسته خطری در پی دارد.

چیزی که در لحظه به ذهنم رسید این است که سوفوکلس علاوه بر اینکه نظراتش را در قالب صحبتهای شخصیتهایش به خواننده منتقل می‌کند در جای‌جای داستان پیشگویی‌هایی را در همین صحبتها بیان می‌کند به طوری که اگر دقیق به همه مکالمات دقت کنیم گویی گاه‌گاه پرده از انتهای داستان برای آنی برداشته می‌شود و قبل از اینکه بتوانیم درست ببینیم پرده مجدد می‌افتد.

سخنم بسیار خام است چون همینک به ذهنم رسید ولی شاید این موضوع ربطی به اهمیت پیشگویی در یونان باستان داشته باشد و این نوعی اعتراض باشد. چرا اعتراض؟ آنطور که من فهمیده‌ام سوفوکلس چندان به عدالت و درستی خدایان معتقد نیست و شاید به پیشگویی‌ها هم معترض بوده باشد. اگر اینگونه باشد می‌توان برداشت کرد که در نمایشنامه‌ها طوری از زبان شخصیت‌ها صحبت می‌کند که اگر نیک بنگری یک پیشگویی از فرجام داستان است و این می‌تواند اشاره کند که اگر انتهای داستانی را بفهمی می‌توانی عبارات هر شخصی را به طوری با آن فرجام مرتبط کنی. کاری که با پیشگویی می‌کنند.

در پیشگویی معمولاً شخص پیشگو عبارات کوتاه و مبهمی می‌گوید که بسیاری برداشت‌ها می‌توان از آن داشت. با دانستن انجامِ آن موضوع می‌توان از راههای مختلف عبارات پیشگو را منطبق بر واقعیت دانست و در نتیجه پیشگویی‌اش تایید می‌شود.

شاید این پرده‌برداری‌های لحظه‌ای و مبهم و کوتاه در نمایشنامه‌های سوفوکلس اعتراضی به صحت پیشگویی یا تاییدی بر آن باشد، نمی‌دانم. به هر حال رگه‌هایی از آن به ناگاه به چشمم رسید شاید هم صرفاً برداشت من است و چنین چیزی اصلاً در میان نبوده است. من معتقدم هر اثر هزاران چهره دارد که بر هرکس برخی از آنها را نمایان می‌کند، اینک به ناگاه این چهره بر من نمایان شد!

زیاده سخن گفتم و کمی پراکنده، بگذریم. در پست بعد از آخرین نمایشنامه کتاب الکترا خواهم نوشت.

نمایشنامهالکتراسوفوکلسچالش تاریخ و ادبیات جهانتاریخ و ادبیات جهان
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید