ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

6. متن ششم چالش تاریخ و ادبیات جهان، هند باستان، شکونتالا

شکونتالا
شکونتالا

بعد از دلزدگی از ادبیات مذهبی هند به سراغ نمایشنامه‌ها رفتم. تاریخ ادبیات جهان از دو نمایشنامه نام برده بود: ارابه گل و شکونتالا. اولی را نیافتم ولی دومی را از دو جهت خواندم، اول آنکه داستانی بود قابل خواندن ولو با اسم‌های سخت و نثر دور از علاقه من و دوم آنکه در لیست 120 کتاب بزرگ جهان نام شکونتالا دیده می‌شد.

همینجا بگویم آقای حسن شهباز در سال 1388 کتابی منتشر کرده است با عنوان سیری در بزرگترین کتاب‌های جهان، و من فهرست این کتاب را برای خواندن اصل آن آثار در برنامه خواندنم گذاشته‌ام و چون نام شکونتالا را آنجا دیدم به خواندنش ترغیب شدم. برگردیم به بحث اصلی، در این پست از شکونتالا برایتان خواهم گفت.

شکونتالا یک نام دیگر هم دارد: انگشتری گم‌شده، نام اول از نام شکونتالا یعنی دختری که داستان او را در این نمایشنامه خواهیم خواند گرفته شده است. در داستان، شاه دوشیانت که همسر این دختر می‌شود انگشتری به او می‌دهد، این انگشتر نمادی از ازدواج آن دو است ولی شکونتالا آن را گم می‌کند و این گم شدن ماجراهایی به دنبال دارد، پس مشخص شد که چرا نام انگشتری گم‌شده به این نمایشنامه داده شده است.

داستان و حتی خلاصه آن را می‌توانید بیابید و بخوانید ولی آنچه برای من جالب است توصیفات به کار رفته در داستان است. توصیف طبیعت، حالات چهره انسان‌ها و و همین‌طور شکل زندگی مردمان در قصه. از طرفی ماجرای آشنایی شکونتالا و دوشیانت مرا به یاد شیرین و خسرو انداخت هر چند که تفاوت‌های بسیار بین این دو داستان وجود دارد ولی این عاشق شدن شاه در سفر و دل بستن دختری پاک به او، درونمایه هر دو روایت است. البته که خسرو و شیرین نظامی کجا و شکونتالا کجا! (قطعا علاقه من به زبان فارسی در این نظرم به شدت اثر دارد.)

شکونتالا خوب پیش می‌رود، توصیفات زنده ما را به صحنه واقعی می‌برد و احوالات انسان‌ها باعث همذات‌پنداری ما می‌شود. مثل اغلب نمایشنامه‌های باستانی چندان طولانی نیست و در هر پرده موقعیت زمانی و مکانی و نیز احوالات شخصیت‌ها تغییر می‌کند. اگر کمی با اعتقادات هندی و خدایان آنان آشنا باشید لذت خواندن این اثر برایتان بیشتر خواهد شد؛ درست مثل خواندن نمایشنامه‌های سوفوکلس (نویسنده یونان باستان) بعد از آشنایی با خدایان المپ (مکان خدایان در یونان باستان).

برای من شکونتالا، نه آنطور که گوته یا تاگور از آن تعریف کرده‌اند ولی به اندازه یک نمایشنامه خوب باستانی زیباست. به یکبار خواندن حتماً می‌ارزد.

در پست بعد از قصه‌های هند باستان خواهم گفت.


پ.ن1: گوته گفته است: شکونتالا گل سرسبد ادبیات جهان است.

پ.ن2: تاگور گفته است: شکونتالا افسانه نیست، بلکه درخششی روحانی است که از عالم غیب بر عرصه دل و جان شاعر تابیده است.

هند باستانشکونتالانمایشنامهچالش تاریخ و ادبیات جهانتاریخ و ادبیات جهان
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید