سجاد جلیلیان
سجاد جلیلیان
خواندن ۱۰ دقیقه·۶ سال پیش

رفتن به دوردست‌ها و برگشتن!


رفتن به دوردست‌ها

من دانشگاه رفتم و کاردانی و کارشناسی کامپیوتر خوندم، دوره کارشناسی رو یک ترم مونده انصراف دادم؛ توی اون زمان به این فکر می‌کردم که دارم با دانشگاه وقتم رو تلف می‌کنم(که نظرم البته درست بود!) و تصمیم‌های دیگه‌ای برای زندگیم داشتم و خلاصه رهاش کردم.

مشکلات خانوادگی و کلی چیزایی دیگه مجبورم کرد که با وجود علاقه‌ای که همیشه به کامپیوتر و برنامه‌نویسی داشتم چهار گوشه‌ی گود رو ببوسم و بزارم کنار و کلن مسیر زندگی رو تغییر بدم. دست روزگار و علاقم به ساز و هنر باعث شد که رفتم سمت رشته نجاری بعدش دکوراسیون داخلی و کابینت‌سازی رو دنبال کردم ۵ سال مشغول بودم. ازدواج کردم و چند سال گذشته و الان اینجا هستم.

خوشبختانه توی این سال‌ها مشکلات رفع شد، اتفاق‌های خیلی مهمی توی زندگیم افتاد که مهترینش ازدواجم و همسرم بود که بی‌نهایت کمکم کرد و حظور اون مشکلاتم رو حل کرد، شرایط زندگیم رو تغییر داد. شرایط کاری و اقتصادی، افرادی که مجبور بودم باهاشون برخورد داشته باشم، باعث شد که تجدید نظری در مورد زندگی و آیندم داشته باشم؛ دوباره به زندگیم، آیندم، اینکه چی میخاد بشه و دارم با خواسته‌هام چیکار میکنم! فکر کنم. کلنجارهای زیادی باعث شد که دوباره برگردم سمت علاقه‌ی همیشگیم که از بچگی باهام بود «کامپیوتر»

یه جایی خوندم که شما تا ۲۵ سالگی می‌تونید مشکلات زندگیتون رو به گردن دیگران بی‌اندازید! که حرف درستی هم هست، هرچی هست تا اونجاست و من ۳۰ ساله الان می‌تونم به جرعت بگم که از ۲۵ سالگی به بعد نمیشه بهانه‌ای آورد؛ هرکاری کردی خوب یا بد رو خودت کردی تمام.

با توجه به نتایجی که بعد‌ها پیش اومد به نظرم توی همون حدود ۲۵ سالگی تصمیمات درستی واسه زندگیم گرفتم و این مهمترین کاریه که یه انسان می‌تونه برای زندگی خودش انجام بده «در سلامت زندگی کردن»



برگشتن از دوردست‌ها

من از شغلم که همین الان هم در حال انجامشم راضی هستم(تا زمانی که بتونم اولین شغل دولوپری خودم رو پیدا کنم و کم کم کار فعلی خودم رو بزارم کنار)؛ با دوستان خوبی آشنا شدم و شغلم ذوق هنری خودم رو هم خشنود میکنه. اما یه چیزی هست که هیچوقت نتونستم کنار بزارم و اونم روحیه‌ی گیکی خودمه، همیشه از آخرین فنآوری‌ها، انرژی‌های تجدیدپذیر،کشف‌های مهم علمی و ترندها(فارسی مناسبی پیدا نکردم) مطلع بودم توی این سال‌ها، حتا از آخرین اخبرهای دنیای کامپیوتر و برنامه‌نویسی! باخبر بودم و هستم؛ با اینکه ۵ سال پیش تصمیم گرفته بودم که تا آخر عمرم سمتش نرم(هیشکی از آینده خبر نداره!!) اما این روحیه رو همیشه با خودم دارم و ازش خیلی لذت می‌برم.

من کم کم به سمت سلامت روحی و جسمی رفتم و این رو مدیون شرایط جدید و همسرم و خانواده و شغلم و همکارانم هستم؛ همکارانی که دوستشون دارم و ازشون تقریبن همه چیز رو یاد گرفتم و توی کارشون جزو بهترین‌ها هستند، هنوزم از دیدنشون و کار کردن باهاشون لذت می‌برم. اما من بخاطر اجباری که داشتم از گیگ بودن و دنیای اون دور شدم و به این سمتی که الان هستم رسیدم و الان اون اجبار از بین رفته و یا دسته‌کم خیلی کمتر شده؛ من دارم از جایی که هستم کشیده میشم بیرون به سمت چیزهایی که توی زندگیم همیشه دنبال کردم و دوست داشتم.

شما هم مثل من از وضعیت مملکت و شرایط و بحران‌هایی که داره باخبر هستید؛ همه‌ی چیزهایی که گفتم و بحران اقتصادی هم دست به دست هم داد که دیگه تصمیمم رو بگیرم که شرایط زندگی رو تغییر بدم؛ البته دوستان موفق و خوبم هم بسیار تاثیر داشتند و بهم کمک کردند، دوستان و همکلاسی‌هایی که توی فضایی که من دوست داشتم مونده بودند و موفقیتشون رو می‌دیدم و بهشون و دوستیمون افتخار می‌کنم. با همسرم مشورت کردم، چون می‌دونستم که این یک مسیر سخته و من باید همه چیز رو از اول شروع کنم و از اول یاد بگیرم؛ توی دانشگاه هیچ چیز مهمی رو به ما یاد ندادن و اینکه ۵ یا ۶ سال عقبتر از بازار واقعی کار بودم و باید خودم رو میرسوندم؛ تصمیم گرفتیم توی این وضعیت رکود اقتصادی که اگرم بخام زیاد نمی‌توم سرکار باشم شروع کنم یاد گرفتن و یاد گرفتن؛ تا اینکه بتونم رشته‌ی شغلی رو عوض کنم.




حالا چه شغلی مناسب منه؟

اونقدر توی زندگیم تجربه کسب کرده بودم که دیگه بیگُدار به آب نزنم و با اینکه کامپیوتر خونده بودم و بهش علاقه داشتم مستقیم نرم سمتش و همه‌ی گزینه‌های مناسب خودم رو برسی کنم؛ من کلن به فنآوری علاقه دارم و کار کردن توی فیلدهایی(حوضه خودش عربیه! فارسی دلچسبی که معنی در نظر رو برسونه بلد نیستم!) که زندگی آدم‌ها رو سالم‌تر و بهتر می‌کنه رویای شخصی منه. توی این چند سال چیزهایی مثل BlockChain، انرژی‌های پاک، اینترنت چیزها، گردشگری با فن‌آوری، حمل و نقل هوشمند، کلن بازیافت منابع زمین مثل آب و زباله، غذا ،جنگل و... و خلاصه چیزهایی مربوط به سلامت کره‌ی زمین که با فنآوری قابل بهتر شدن بودن رو در حد خوندن مقاله و دیدن ویدیو دنبال می‌کردم. زیاد تعصبی نداشتم که دوباره برنامه‌نویسی رو شروع کنم؛ هرچیزی که بهم این فرصت رو میداد که با افرادی که دغدغه‌(تشویش)هایی مثل خودم رو دارن کار کنم برام عالی بود. و صد البته فراموش نکنیم کاری که درآمد مالی مناسب رو هم برام داشته باشه تا بتونم به چیزهایی که توی زندگیم بهشون علاقه دارم برسم.

برای خودم یه لیست نوشتم از شرایطی که شغل آینده من باید داشته باشه؛ چیزایی که برام خیلی مهم هستند و با توجه به خاسته‌ها و تجربیاتم نتونم ازشون بگذرم و به این رسیدم:

  • وابسته به مکان نباشد
  • به درآمد پَسیو منجر شود
  • نیاز به سرمایه‌ی اولیه کمی داشته باشد
  • در سایر کشورها هم قابل درآمدزایی باشد

زیاد وارد جزعیات این نمیشم که چطور به این گزینه‌ها رسیدم و فقط در موردشون توضیح میدم.

«وابسته به مکان نبودن» بخاطر شرایط و تجربیاتی که داشتم برام مهمه، از نظر اقتصادی هم توی دنیای امروز نکته‌ی خیلی مهمیه. اینکه شغل شما جوری باشه که بتونید بدون وابستگی به مکان در شهرهای مختلف یا حتا کشورهای مختلف انجامش بدید و نیازی به حظور همیشگی و فیزیکی شما نداشته باشه یه برتری عالیه برای بهتر شدن زندگی شما؛ مثلن شما می‌تونید در سفر کارتون رو انجام بدید یا اینکه برای آب و هوای بهتر به جای دیگه‌ی مهاجرت کنید و از توی روستا کارتون رو اداره کنید!

«منجر شدن به درآمد پَسیو» این گزینه رو طی سال‌ها کار کردن توی بازار و کار آزاد کردن ناخودآگاه یه چورایی پشت ذهنم داشتم اما تا زمانی که کتاب «پدر پولدار، پدر بی‌پول»‌ رو مطالعه نکرده بودم درست در موردش نمی‌دونستم. به شما توصیه می‌کنم که شما هم این کتاب رو بخونید که برای زندگی اقتصادی شما خیلی مفیده، درسته که به کتاب‌های زرد می‌خوره ولی در ظاهر اینجوریه و به شما خیلی کمک می‌کنه. خلاصه درآمد پَسیو، درآمدیه که شما بدون فعالیت کردن خودتون و فروختن زمان و عمر خودتون به دست بیارید، درآمدی که از سرمایه‌گذاری‌های مالی و علمی و... شما به دست میاد، به شکلی که اصل سرما‌یه‌ی شما وجود داره و ارزشش کم نمیشه و حتا زیاد میشه و از سود اون سرمایه‌گذاری هم می‌تونید استفاده کنید و درآمد مناسبی داشته باشید. مثال اینجور درآمدی که توی کتاب هم گفته چیزهایی مثل: خریدن ملک مناسب(کرایه بگیرید و درش شغلی رو راه بندازید)، نوشتن کتاب(حق چاپ مجدد گرفتن و ...) ثبت اختراع(که حق اختراع بگیرید به ازای هر تولیدی که داره) و مثال‌هایی که من خودم اضافه می‌کنم مثل: درست کردن آموزش ویدیویی، درست کردن یک وبلاگ با کیفیت(می‌تونید ازش درآمد مناسب کسب کنید) و... اینجوریه که شما مثلن یکبار یک آموزش ویدیویی رو درست می‌کنید و Nبار اون رو می‌تونید بفروشید :)

«نیاز نداشتن به سرمایه‌ی اولیه زیاد» این گزینه توضیح زیادی نمیخاد ولی خب این نکته رو بگم اگه کار شما اینجوری باشه شما امکان خطا کردن و شکست خوردن بیشتری رو دارید و بیشتر می‌تونید تلاش کنید تا موفق بشید؛ دست شما بازتره

«توی سایر کشورها هم درآمدزا باشه» ممکنه بپرسید که این گزینه با گزینه اول «وابسته به مکان نبودن» یکیه و اضافیه؛ فرقش اینجاست که اونجا من در مورد مکان فیزیکی صحبت میکنم؛ جایی مثل دفتر، مغازه و اداره ولی اینجا بحث سر کشورهای دیگست، جاهای دیگه با قوانین و فرهنگ و زبان و نیازهای اقتصادی دیگه و از همه مهمتر فنآوری پیشرفته و به روز دنیا که شرایطشون رو با ایران بسیار متفاوت می‌کنه. مهمه که شغلی رو انتخاب کنم که بتونم اگه رفتم خارج هم بتونم از تجربم درآمد کسب کنم؛ مثلن اگه شما یه بوتیک موفق رو طی ده سال توی تهران راه‌اندازی کنید و اعتبار و مشتری و درآمد مناسب رو کسب کنید، اگه مجبور به مهاجرت بشید نمی‌تونید اون بوتیک و اعتبار و مزایا رو با خودتون ببرید :)


چرا برنامه نویسی؟

الان دیگه شاید خیلی از شماها متوجه شده باشید که چرا من برنامه‌نویسی رو انتخاب کردم به عنوان شغل آیندم؛ چون تمامی شرایط بالا رو داره؛ و اینکه من هم از قبل بهش علاقه داشتم و دارم و مزیت‌هایی از قبل درش دارم و درسش رو خوندم. همه‌ی گزینه‌ها به نظرم در مورد برنامه‌نیسی واضح باشه؛ فقط در مورد درآمد پَسیو این توضیح رو بدم که شما می‌تونید محصولی رو تولید کنید که بعدن دوباره و دوباره بفروشید؛ یا کدی رو تولید کنید که بازم دوباره و دوباره بدون نیاز به زمان و انرژی خاصی دوباره و دوباره ازش استفاده کنید و از این قابلیت میشه به درآمد مناسب پَسیو رسید.


پی‌نوشت:

من این مطلب رو کلن یه جوری دیگه‌ی شروع کردم و بعد اینجوری شد؛ امیدوارم به درد دوستان بخوره؛ اینم اولین پست وبلاگیم بعد از شاید ۷ یا ۸ سال میشه، براش کلی ذوق‌زده شدم، بیشتر یه شرح حال و خاطره نویسی بود؛ سعی کردم که موقع نوشتن یکم مرور کنم و اگه غلت املایی و نگارشی داشت رو درست کنم، همه در مورد غلت‌هایی املایی توی این سال‌ها به من تذکر دادن، اینکه مثلن رو اینجوری می‌نویسم یا تذکر رو تزکر می‌نویسم؛ کلن به حروف عربی که همصدا هستند معتقد نیستم. «ز» فقت یکی «ت» فقت یکی «ع» فقت یکی! :))

به نزرم اسلن اشکالی نداره که ایرانی‌ها اینجوری بنوسین


شغلگیکعلاقهتلاش دوبارهبرنامه نویسی
Lifelong learner | sajadjalilian.github.io
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید