ساجده صداقت
ساجده صداقت
خواندن ۲ دقیقه·۱۹ روز پیش

راویان تحسین برانگیز

آن روز که اضطراب به بالاترین حد خودش رسیده بود، گفتم شاید نوشتن آرامم کند. با اولین کلمه صدای تپش قلبم بلندتر شد؛ دومین کلمه، اتصالم به زمین و زمان را حس نمی‌کردم، ننوشتم. گویا قلم من برای نوشتن از بعضی رنج‌ها هنوز خیلی نحیف است. تا شب هزار کلمه از هردر دیگری نوشتم تا دستم برای این روایت روان شود اما نشد. نشد ولی آرام گرفتم آن وقت که دیدم آدم‌هایی هستند که برای روایت بعضی رنج‌ها، قوی شده‌اند.

دوستی از کابل به کلاس وصل شده بود. نسخه اولیه متنش آماده بود. «رویای دختران کابل چیست؟»، این موضوع متنش بود. آرزو و رویا در کوچه‌های جنگ و ترسِ مداوم گم شده است و فقط چند دختر در گوشه‌های دفترمشق‌هایی که غیرقانونی است، توانسته بودند از نور روزهای رنگی با چند کلمه بگویند. او راوی رنجِ پنهان شدن رویای دختران زیر آواره‌های جنگ بود. همه ما از این وسعت قلب او و جرئت قلمش شگفت‌زده بودیم.

دوست دیگری وصل شد تا ایده اولیه متنش را بگوید. روایت از یک صحنه شروع می‌شد؛ ردیف دخترانی که دوزانو کنار خیابان‌اند و به زبان‌شان گاز انبر زده‌اند. پس از دیدن این صحنه راوی یکسال خود را به جایی به‌جز آن شهر و خیابانش آواره می‌کند. ما که می‌شنیدیم حرفی جز سکوت نداشتیم، در لحن بعضی‌هایمان کمی من‌ومن بود انگار نمی‌خواستیم دوباره به آن روز برگردد اما او مصمم بود که حالا دیگر می‌خواهم و می‌توانم که بنویسمش.

جلسه قبل دوستی در حمایت از نوشتن درمورد آزار جنسی، روایت خودش را باز کرد. می‌گفت بعد از گذشت بیست سال از آن اتفاق حالا کم‌کم می‌تواند درموردش بگوید و بنویسد. من به تاب‌آوری این آدم‌ها فکر میکنم. به آن بیست سالی که بر او گذشت، به آن یک سالی که شاید از بیست سال هم بیشتر بود، به لحظه‌‌هایی که آدم‌هایی به جهان آواره‌‌شان نگاه کردند و تصمیم گرفتند زنده بمانند. به قدرت آنهایی فکر می‌کنم که دردِ زبانه کشیده را آرام کردند و آن را نوشتند، به این انسان‌های تحسین‌برانگیز.

خیابان سعدی، شهر رشت
خیابان سعدی، شهر رشت

پ.ن: گویا امروز روز دختر است. این عکس مربوط به شبی بارانی در رشت است که خواننده می‌خواند و صدای دختران بلندتر از او شده بود. عکس را لحظه‌ای گرفتم که دلم گرم شد به صدای بلندشان‌.

پ.ن: امیدوارم همه ما وقتی شهر امن و آرام‌مان را پیدا کردیم بتوانیم داد بزنیم و از همه دردهای انباشته بگوییم. من هم به خودم قول داده‌ام به محض پیدا کردن گوشه‌ی آرامم، بر بلندترین تپه‌ای که دستم رسید فریاد بکشم.

رشتجستارروز دخترنویسندگی
من از اول که به دنیا اومدم یه فرآیندگرای علاقه‌مند به همه‌چی بودم. (دانشجوی شهرسازی، تولید کننده محتوای متنی :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید