ساجده صداقت
ساجده صداقت
خواندن ۴ دقیقه·۷ ماه پیش

پایان ماجرای من با پروکسیما

از روز اولی که فهمیدم مسیر دوره کارآموزش پروکسیما چجوری قراره طی بشه، پیش‌بینی این نقطه پایان رو می‌کردم؛ حتی حرف‌هایی که موقع خداحافظی می‌خواستم بگم هم آماده بود. چیزی که پیش‌بینی نکرده بودم کوله‌بار آموزش‌ها و آورده‌های پروکسیما بود که بهم تو این مسیر اضافه شد.

قبل از خوندن این پست اگه دوست داشتید درمورد شروع من با پروکسیما بدونید، میتونید پست قبلیم «یه شروع جدید با وبسیما» رو بخونید.

بعد از قبول شدن توی مرحله دوم کارآموزش وبسیما، درحالی که شما داشتید تفریح و خوش‌گذرونی می‌کردید ما سه هفته سخت و پرکار رو گذروندیم. توی این مرحله آموزش از طریق تمرین بود؛ یعنی همه چیزهایی که یادگرفته بودیم رو توی تمرین‌هامون باید رعایت می‌کردیم. نظرات و ارزیابی‌های مربی دوره روی تمرین‌ها بود که هربار بهمون نکاتی رو یادآوری و آموزش می‌داد. حجم تمرین‌های این مرحله بیشتر بود و همزمان هم تنوع موضوعی داشت و هم تنوع قالب متن. قالب متن منظورم مقاله، صفحه محصول، لندینگ و رپورتاژه و موضوع‌ها هم که واقعا از شیر مرغ بودند تا جون آدمیزاد.

از چالش‌هایی که این مرحله برای من داشت لینک‌سازی بود. اینکه لینک داخلی یا خارجی کدوم بخش متنم بیاد، و چطور بندی که نوشتم به‌خوبی به لینکی که قرار میدم مرتبط بشه. یکی از لینک‌سازی‌هایی که بار اول اصلا خوب درنیوردم لینک باتری پیکان و ال‌نود بود که باید توی رپورتاژ باتری پژو 206 استفاده می‌کردم. نه خداییش بهم حق نمیدید اولش هنگ‌اور کنم؟ یادمه وقتی خانم شریفی ازمون درمورد تجربه لینک‌سازی پرسیدند اولی چیزی که گفتم اعتراض به این لینک بود؛ آخه چرا مخاطبی که اومده باتری پژو 206 رو بخونه باید بزنه رو لینک پیکان؟

مثال لینک‌سازی برای باتری خودرو یکی از چندین لینک‌سازی‌هایی بود که اولش برام عجیب غریب بود؛ اما وقتی توی جلسه‌های حل تمرین درموردش صحبت کردیم تازه فهمیدم چه نکته‌هایی پشتشه. ظرافت‌ها و پیچیدگی‌های یه وبسایت که یه تیم از ابعاد مختلف دارند ارزیابی و برنامه‌ریزیش می‌کنند، شیرینی کار دیجیتال مارکتینگه که منو به خودش جذب کرده. راستی تا یادم نرفته از من بشنوید که جلسات حل تمرین پروکسیما خیلی وقت‌ها اهمیتش از دوره‌های آموزشی که براتون میذارند بیشتره. تو این مسیر به‌هیچ‌وجه تعامل با مربی رو اصلا از دست ندید؛ این حل تمرین‌ها برای من مثل آبی می‌موند که میریخت روی ظرفی که ساختم و ایرادهام رو برای شفاف می‌کرد.

یه همچین چیزی با یه‌میز شلوغ‌تر و یه‌دست تو موهام، چون دیگه مغزم نمی‌کشه می‌خوام از تو موهام کلمه بکشم بیرون.
یه همچین چیزی با یه‌میز شلوغ‌تر و یه‌دست تو موهام، چون دیگه مغزم نمی‌کشه می‌خوام از تو موهام کلمه بکشم بیرون.

گفتم نقطه پایانم اینجاست، بذارید از خیلی قبل‌تر دلیل شروعم رو بگم. خواهر من، شیما، شش سال از من بزرگتره و ما خیلی‌خوب همدیگه رو می‌فهمیم. وقتی کارشناسیم شروع شد، شیما بهم گفت از الان درکنار تحصیلت به فکر داشتن یه مهارت غیردرسی هم باش. حرفش این بود که بعد از تموم شدن لیسانس، احتمال پیدا کردن شغل مرتبط با رشته‌ات همونقدره که احتمال پیدا نکردنش. منم که به محض بیکاری و بلاتکلیفی موج اضطراب و بی‌انگیزه شدن میاد سراغم، این توصیه‌شو جدی گرفتم و دنبال مهارت‌های مختلف توی حوزه رسانه رفتم. یکی از اونها نوشتن و تولیدمحتوا بود که اولش با کارگاه نویسندگی و ویراستاری شروع و در ادامه با دوره کارآموزش پروکسیما تو حوزه تولیدمحتوا متنی متمرکزتر شد.

دیدی که من به این دوره داشتم، صرفا وجه آموزشی بود و مثل بقیه با انگیزه کارکردن نیومده بودم. این شد که وقتی مرحله دوم کارآموزش تموم شد و مربی پرسید برنامه‌تون برای ادامه راه چیه، گفتم شرایط حضور توی اسپرینت سوم رو ندارم. اسپرینت سوم ولی فکر کنم هیجان‌انگیزترین بخش دوره باشه. توی مرحله سوم اعضایی که نمره قبولی گرفته باشند، دو هفته به شکل حضوری یا مجازی تجربه کار جدی توی شرکت وبسیما رو خواهند داشت. برای منی که ترم شش دانشگاهم و رشته‌ام کار عملی داره، زمان اجازه حضور رو بهم نداد و اینجا شد نقطه خداحافظی من با پروکسیما.

کاری که پروکسیما با من کرد بیشتر از کارآموز تولید محتوا بود. قبل از شروع تو این دوره تست MBTI من entp بود و بعد از دوره entj شد. می‌دونم این تست اونقدر ارزش علمی نداره اما می‌خوام بگم شیوه کار پروکسیما کاری کرد که من بتونم حداقل برای سه ماه با پشت دست بزنم تو دهن اهمال‌کاری. به واسطه ددلاین‌هایی که داشتیم و انگیزه‌ای که ارزشمند بودن دوره بهم می‌داد، باعث می‌شد بهونه‌هام رو کم کنم و برنامه‌ریزی داشته باشم تا بتونم وقت کافی برای کارآموزشم بذارم. تو پست «قبل و بعد من، بعد از مرحله اول کارآموزش پروکسیما» درمورد تغییری که در طول دوره داشتم بیشتر نوشتم.

دلم برای لحظه‌هایی که توی این دوره داشتیم تنگ میشه. تمرین‌های مختلف که میذاشتم لحظه‌ آخر و پشت‌سر هم با شب بیداری به ددلاین می‌رسوندم. استرس وقتی که مربی تمرین‌مو باز می‌کرد تا بخونه و ارزیابی کنه. بچه‎‌های پرانرژی و خوش‌اخلاقی که بودن‌شون بهم می‌گفت تو سختی‌های دوره تنها نیستم و در نهایت مربی حرفه‌ای‌مون که برای یادگیری‌مون کم نذاشت و باحوصله تمرین‌هامون رو چک می‌کرد. شرکت توی این دوره به خاطر آدم‌هایی که باهاشون آشنا شدم و تیم حرفه‌ای وبسیما، یکی از افتخارات بیست‌ویک سالگیمه.

یادداشت‌هام از این دوره توی سالنامه‌ام از اول فروردین 1403 تا آخر مرداد رو پر کرده؛ اندوخته‌هایی غنی و اصولی که راستش نگرانم، نکنه با فاصله انداختن بین این آموزشی که دیدم و کار کردن، بخش‌هایی که یادگرفتم رو یادم بره و قلمم ضعیف بشه. دلم می‌خواد تا زمانی که فرصت کار کردن پیدا می‌کنم، از چیزهایی که یادگرفتم استفاده کنم. خوشحال میشم اگه پیشنهادی برای حفظ تجربه و تقویت قلمم دارید بهم بگید.

تست mbtiتولید محتوادوره آموزشیپروکسیماکارآموزی
من از اول که به دنیا اومدم یه فرآیندگرای علاقه‌مند به همه‌چی بودم. (دانشجوی شهرسازی)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید