سلام!
من سجاد کیارسی هستم و این اولین مطلب منه که توی ویرگول منتشر میشه، امیدوارم آخریش نباشه.
یه مطلبی رو باید درباره موضوع این پست بگم و شما هم باور نمیکنین، اونم اینکه من علاقه و نیازم به اینترنت و کامپیوتر قبل از این بود که بدونم همچین چیزایی وجود داره.
چون پدرم کارگر صنعت نفت بود همیشه دور از خونه بود اوایل دهه هفتاد خورشیدی و زیر ده سال بودم که نیاز و فقدان به یه تکنولوژی که بشه با افرادی که توی یه نقطه دیگه هستند و فاصله زیادی دارن رو همیشه احساس میکردم.
وقتی که مادر برای خرید از خونه بیرون میرفت به خودم میگفتم باید یه چیزی باشه که بتونم از طریق اون بفهمم الان مادرم کجاست، چقدر دیگه برمیگرده، یادمه علاقه داشتم شایعه پراکنی کنم! و دوست داشتم این کارو با یه رنگ و لعابی انجام بدم اما ابزار تولید محتواش فراهم نبود.
از همون کوچیکی وقتی جایی میرفتیم که تلویزیون رنگی وجود داشت کار کردن با کنترل و منو و اینکه چجوری تنظیماتش انجام میشه برام جالب بود. تا جایی که بعدها هر وقت کسی وسیلهای با تکنولوژی پیشرفتهتری میخرید مثل همون تلویزیونهای رنگی و ضبط صوت های دولبه و ویدیوهای متنوع آیوا و بعدها پخش سی دی ... از من میخواستن که براشون تنظیمات رو انجام بدم!
سال ۱۳۷۵ بود که اسم چیزی با عنوان آتاری دستی رو شنیده بودم، البته اون زمان آتاری و میکرو و به تازی سگا هم جولان میدادن، اما برام جالب بود وقتی سر صف صبحگاهی یا ظهرگاهی! مدرسه ایستادیم و ناظم مدرسه بیرحمانه دانشآموزان رو که سر و کلههاشون شبیه سربازا کچل بود و استاد از جلو نظام و خبردار بودن رو تو سرما و گرما نگه داشته و اراجیفهای بیسروته خودشو تموم نمیکنه بعلاوه مراسم تکراری قرائت قرآن و دعای صبحگاهی و سرود ملی که واقعاً طاقتم رو طاق (شاید هم تاق) میکرد بشه یواشکی با اون آتاری دستی وقت گذروند (حالا شما فکر کن رابطه من با گوشی چجوره!) ??
اینا رو گفتم که بگم علاقه من به تکنولوژی، اینترنت، کامپیوتر، موبایل و ... قبل از بهدنی
ا اومدن من و اونا وجود داشته. (هر چند که قصه کامل این مهم توی این مقاله نمیگنجه و از حوصله شما هم خارجه)
اما با گذشت زمان برای منی که همواره شاگرد باهوش و با استعداد کلاس و مدرسه بودم و بعد از دیپلم تصمیم کودکانه ادامه ندادن تحصیل رو گرفتم و بیوقفه زمانم رو توی اینترنت میگذروندم امروز که دنیای خارج از اینترنت یک دنیای کسل کننده و خاکستری شده و همهچیز و همهکس سعی بر اون داره که خودش رو توی اینترنت جا کنه، نبودن من توی فضای کسب و کار اینترنتی برای خودم بسی جای تعجب داشت و داره.
منتهی دست روزگار از اون کودک علاقمند به سیستم و کامپیوتر و تکنولوژی یه تکنسین برق در صنعت خشن و طاقت فرسای نفت ساخت تا هرچه روزگار بیشتر رنگ جاافتادگی رو روی چهره و ظاهرش مینشوند بیشتر متوجه بشه که ((هی! تو کجا و این شغل سخت و بیابونی و مضخرف کجا!))
جایی که حتی بعضی وقتا آنتن موبایل هم پیدا نمیشد چه برسه به اینترنت!
یادمه یه روز تمام مشاغلی که میشد با کامپیوتر و موبایل انجام داد رو سرچ کردم تا بتونم یه شغلی برای خودم پیدا کنم که دیگه نرم سر اون کار لعنتی!
هرچند پدر اعتقاد داشت که (( تو ناشکری! جوونای مردم بیکارن و تو چارده روز کار میکنی چارده روزم استراحتی، حقوقتم که خوبه و به موقع بهت میدن))
اما هرچی که بود و هست نه من این کار رو دوست داشتم و نه این کار منو. همدیگه رو اذیت میکردیم.
یه روز توی اینستاگرام یه عزیز افغانستانی رو دیدم که یه چیزایی درباره افیلیت مارکتینگ میگفت، و میگفت میشه از این راه درآمد خوبی داشت. اونم فقط و فقط با اینترنت،
تقریباً همه حرفاش برام تارگی داشت، پیام دادم که میخوام کار رو یاد بگیرم که گفت باید ۹ میلیون تومن بهش بدم، تقریباً دوبرابر حقوقم توی اون زمان! اواسط سال ۹۹
شاید ارزششو داشت، آرزوهام برآورده میشد اگر واقیت داشت.
نجات پیدا کردن از گرما و شغل مسخره صد سال پیش تازه اونم توی اوج تحریمهای ترامپ! ببین چی بوده. خریدن خونه ویلایی و شیک با دیوارهای شیشهای تو شمال!
ولی واقعاً نداشتم نه میلیون بدم به اون دوست افغانی که آیا بشه یا نشه، اصلا راست میگه، یا کلاهبرداره!؟
هرچی پول داشتم و نداشتم توی بورس اوراق بهادار تهران گذاشته بودم که با مدیریت فوقالعادهشون قشنگ کلاه منو چهل پنجاه میلیون نفر دیگه رو برداشتن، پولی نداشتم!
اما خب گفتم میگردم و راهشو پیدا میکنم!
تو گوگل و اینستاگرام و هشتگ گردیا خوردم به یه بابایی به اسم مهرداد عرفانی که هر روز میومد تو استوری با سیبلای تاب دادهاش و کلی درباره اینکه باید از توی اینستاگرام پول دربیاری صحبت میکرد، گفتم این دیگه خودشه یه دوره آموزشی ازش خریدم، کم بود از یه دوست دیگه یه دوره دیگه خریدم، خلاصه که کلی درباره اینستاگرام و اینستاگرام مارکتینگ و تولید محتوا چیز یاد گرفتم و یه پیج درباره همین موضوع راه انداختم و آموختهها رو یاد میدادم، حسابی سرم گرم بود، اما پولی درنمیومد، آخه من چیزی نداشتم که بفروشم، و وقتی محصولی برای فروش نباشه پولی در نمیاد!
دوباره فکرم رفت سراغ اون دوست افغانستانی!
به مهرداد عرفانی پیام دادم، گفتم ببین حال قضیه اینه، من میخوام بشینم خونه، ایمیل بزنم به مردم، بگم این محصول رو بخرین من پورسانت بگیرم هیچیشم بلد نیستم، مهرداد( که میدونم دستی به سیبیلاش میکشید و تابشون میداد) گفت باید بری دیجیتال مارکتینگ یاد بگیری!?☝️?
منم چون برای فرار از شرایطم همهچیز رو سرچ کرده بودم، یه روزایی هم خیلی کوتاه یه چیزایی درباره دیجیتال مارکتینگ توی یه سایت معروف که سبز بود رو در حد جسته و گریخته و کژدار و مریض فهمیده بودم، ولی یادم بود نتونسته بودم باهاش ارتباط برقرار کنم، یه سرچ کردم، یه نتایجی دیدم اما باید میرفتم سراغ مهرداد، چون خودش توی پیجش راجع به بازاریابی دیجیتال و فروش و اینجور چیزا دیده بودم حرفهایی میزنه، بهش گفتم مهرداد کدوم سایت!؟ گفت داداش عادل طالبی رو سرچ کن!
پیش خودم گفتم اسمش بیشتر شبیه این بستنی فروشاست که تو تهران یهو اسمی میشن و یارو از شهرک غرب بلند میشه مثلا میره نیاوران که با دوستش دوتا بستنی بخوره فردا بگه آره دیشب رفتیم پیش عادل طالبی دوتا میلک شیک مخصوص زدیم، جاتون خالی!
اما به مهرداد اعتماد داشتم، خداییش خیلی ازش یاد گرفته بودم! میدونستم الکی معرفی نمیکنه، ضمن اینکه خودش چندبار توی لایو هاش اسم اون سایت سبزه و اساتید دیگه رو هم آورده بود، پس حتماً دلیلی داره که میگه عادل طالبی!
سرچ که کردم دیدم عه!? اینو که خودم فالو کردم، خیلی دنبالش نکرده بودم ولی وقتی توی بالا پایین کردنای فید اینستاگرام به یه پستی ازش میرسیدم، و به حرفاش گوش میکردم، حس خوبی ازش میگرفتم، اصلا واسه همین فالوش کردم، چون انگار کار بلد بود، تازه کلام خوبی هم داشت و باهاش ارتباط برقرار میکردم.
خلاصه توی سایت آموزیشش رفتم و دوره رو یه براندازی کردم به چشم خریداری!
پیام دادم به پشتیبانی و جواب گرفتم، خلاصه قانع شدم!
الان هشت جلسه از دوره رو دیدم، انصافاً خیلی چیزا یاد گرفتم، خیلی خوشحالم که توی این دوره شرکت کردم و الان با اینکه هنوز هیچ ایدهای برای کسب درآمد از اینترنت ندارم اما خیلی چیزا میدونم و مطمئنم در ادامه به این مهم هم دست پیدا میکنم.
یه استاد خاکی و کاربلد که نه تنها علم این کار رو داره بلکه بلده چجور آموزش بده. خیلی مهمه که کسی بتونه دانشش رو خوب انتقال بده، که عادل طالبی تو این زمینه هم عالیه
امیدوارم شوخی های توی متن رو که نوع ادبیات بنده است به دید مزاح ببینید و ناراحتی از این حقیر به دل نگیرید.
کوچیک شما سجاد کیارسی