یه استوری گذاشتم درباره اینکه
"چند درصد از پیجایی که فالو کردین، نظراتی مخالفِ نظراتِ شما دارن؟"
و بعدش توی دایرکت چیزای جالبی شنیدم، که ریشه و مفهوم همشون یکی بود:
چرا باید یکی رو فالو کنم که خلاف نظر من حرف میزنه؟
و این توییت رو هم زدم + ویدیویی که توی تیک تاک گذاشتم
اینکه وقتی یه کسی یه چیزی "خلاف" عقیدهی تو میگه،
و تو بهش فوش میدی
نشون میده که تو چقـــدر ضعیفی
(و احمق)
خلاصه که چند روزیه درگیر این موضوعم که
حرف های خلاف نظر خودتو بشنو. بهشون فکر کن. سریع جبهه نگیر. سریع گارد نگیر. ببین چی گفته میشه...
همه اینا باعث میشه عقیدت قویتر بشه، نه ضعیفتر.
ببین تو فرض کن به یه چیزی شدیدا اعتقاد داری، بهش زیاد فکر میکنی، ازش جلوی دوستات و خانوادت و دیگران تعریف میکنی، و اگر هم دعوایی بشه، از اون عقیده دفاع میکنی
حالا برای اینکه بتونی این فکرِ خودتو بیشتر بفهمی و توش عمیقتر بشی، میای دربارش تحقیق میکنی، باهاش با دیگران حرف میزنی، نظرشون رو میپرسی
لابلای این نظر پرسیدن ها، مثل تمــــــوم چیز های دیگه ای که توی این دنیا هست،
یه سری افراد باهات موافقن
و یه سری هم "مخالف"
موافقا که هیچی. شاد میشی که باهات موافقن و کلی اعتماد بنفس میگیری و حال میکنی که طرز فکرت چقدر درسته
اما درباره مخالفا...
از اونجایی که ما انسان ها کامل نیستیم و نمیتونیم نامحدود باشیم، پس قطعا تویی که به اون موضوع اعتقاد داری، همه چیز رو دربارش نمیدونی.
در مقایسه با بقیه افراد آره خیلی بیشتر میدونی. ولی آیا همـــــــــه چیزو میدونی؟
نِه
تو داری از اون اعتقادِ خفنت حرف میزنی و تعریف میکنی، که ناگهان رفیقت میگه:
"اینجوری که تو میگی، اگه فلان چیز فلان بشه که خیلی بد میشه و اینی که میگی کلاً نقض میشه"
اینجا 2 تا کار میتونی بکنی:
1. شروع کنی فحش دادن. بگی نه تو نمیفهمی. نه این اعتقاد من بی نقصه و اگر مشکلی هست قطعا از کم بودن عقل و درک و فهم توئه و تو خیلی خری. (و جمع رو ترک کنی)
2. بگی راست میگی، من میرم بیشتر بهش فکر کنم، بیشتر تحقیق کنم، کامل ترِش کنم و بیام جواب این سوالتو بدم
اولی ای یا دومی؟
خب اولی که هیچی. یه کم درباره دومی میخوام بگم.
تو میبینی راست میگه، اگه اینطوری بشه این کاملا غلط از آب در میاد
میری تحقیق بیشتر میکنی، فکر بیشتری میکنی، بیشتر یاد میگیری،
میفهمی که در جواب اون رفیقت چی باید بگی که متوجه بشه اون اعتقاد تو نقصی نداره
این شد که تو اطلاعاتت درباره اون قسمت از ماجرا بیشتر شد و (اینجا رو خیلی دقت کن)
«اون عقیده توی ذهنِ تو رشد کرد»
ما هم همینو میخواستیم دیگه؟
هان؟
ما هم میخواستیم اون عقیده رو توی سرمون رشد بدیم
غیر اینه؟
بیا به برعکس همین ماجرا فکر کن
فکر کن همه باهات موافقت میکردن و هیــــــــــــــــــچ مخالفی نداشتی
در اون صورت،
آیا میرفتی بیشتر تحقیق کنی؟
میرفتی بیشتر بهش فکر کنی؟
اعتقادت بهش بیشتر میشد؟
سعی میکردی درباره قسمت های زیادتری از اون موضوع یاد بگیری؟
دیگه دغدغه داشتی براش؟
جواب من که به همه این سوالا "نه" ــه
دقیقا همین ماجرا رو میتونی توی پارت های مختلف زندگی در نظر بگیری
توی برندسازی یک شرکت، اگر همه جامعه هوادار و طرفدار اون برند باشن،
آیا اون برند شناخته شده تر میشه؟
آیا طرفدارای الانش سعی میکردن اون برند رو به افراد دیگه معرفی کنن؟
وفاداریِ اون طرفدار ها بیشتر میشد؟
حالا اگر یه برندی، یه مقدار طرفدار و یه مقدار مخالف داشته باشه
اون طرفدار ها میرن با اون مخالف ها صحبت میکنن،
بحث میکنن،
سعی میکنن راضیشون کنن،
از خوبیای شرکت و برند میگن،
میان بیشتر درباره اون برند تحقیق میکنن که بهتر بتونن معرفیش کنن،
و دقیقا همینجوری میشه که یه برند رشد میکنه
پس دوست عزیزم، اگر ایده یا فکر یا اعتقادی توی اون سرِته،
و مخالف داره
خوشحال باش چون قراره رشد کنی و اون فکرت هم رشد کنه
جدی دارم اینو میگم، برای اینکه دلمون شاد شه و الکی خوشحال شیم و "انگیزه" بگیریم واسه تلاش کردن و اینجور چیزا اینو نمیگم
کاملا جدی دارم میگم که
مخالفت باعث رشد میشه
به صورت کاملا منطقی هم که برات توضیح دادم بالا
ممنونم بخاطر وقتت که خوندی این مطلبو
خیلی دوست دارم نظرتو بدونم و چند کلامی باهات حرف بزنم،
پس اگه دوست داشتی تو کامنت نظرتو بهم بگو
صفحه ویرگول باشگاه 4.2 درصدیون
دمت گرم
یا علی