سجاد رامز | SajRamez
سجاد رامز | SajRamez
خواندن ۲۷ دقیقه·۴ سال پیش

چرا حق نداریم غر بزنیم؟؟؟

به نام خدا

میخوام درباره دایره اختیارات بگم
و اینکه چرا ما نباید غر بزنیم
چرا اضلا ما حق نداریم غر بزنیم

غر زدن ممنوع
غر زدن ممنوع

اولا بگم اگر چیزی گفتم که نامربوط بوده یا چرت و پرت بوده به خاطر اینه که این یک لایو اینستاگرامی بوده که تمام حرفام رو داداشم "علیرضا نصرتی" تایپ کرده. برو پایین...

اول میدونم که همتون میدونید که دایره اختیارات چیه ولی یه توضیح کوچولو میدم
دایره اخیارات یعنی محدوده ای که ما میتونیم اتفاقاتی که توی اون محوده میافته رو کنترل کنیم. یعنی روشون تسلط داریم روشون کنترل داریم میتونیم تغییرشون بدیم. این میشه دایره اختیارات
یعنی یه سری کارا که داخل دایره اختیارات ما هستن، ما روشون کنترل داریم روشون تسلط داریم. مثلا باز و بسته کردن در. دلم میخواد بازش میکنم دلم میخواد میبندمش یعنی روش تسلط دارم میتونم باز و بستش کنم.
یه اتفاقاتی هستن یعنی یه سری چیزا هستن که بیرون اون دایره اختیاراتن مثلا طلوع و غروب خورشید از دایره اخیارات من بیرونه. من هرچقدر هم از طلوع و غروب خورشید بدم بیاد هرچقدر هم باب میلم نباشه نمیتونم کاریش کنم که. خب!! چون بیرون از دایره اختیارات منه. پس این شد مفهوم دایره اختیارات ما توی این هشتاد نود سالی که شاید، انشاا... عمر کنیم، کلی اتفاق هست کلی کار هست که در طول زندگیمون برا ما میافته، بعد اینا خیلیاشون داخل دایره اختیارات ما هستن و خیلیاشون بیرونشن. خیلیا ما روشون تسلط داریم خیلیا ما نداریم. اینو داشته باش. پس این شد مفهوم دایره اختیارات، اوکی؟!! . . خب... حالا توی این فضای خیلی بزرگ سایبری که بوجود اومده، پیج های انگیزشی، پیج های نمیدونم خیلی عالی، حرفای انگیزشی یوتیوب، اینستاگرام و ... که همه جا پر شده، دو نوع حرف هست در رابطه با این موضوع (تغییر دادن و دایره اختیارات) دو نوع حرفه؛ یه نوع هست، که البته جفتشون هم خیلی قشنگه، انگیزشیه، آرام بخشه و خیلی قشنگه، ببین این دوتا رو بگم: یکیش چیه؟ میاد میگه که: " نباید همه چیزو قبول کنی، تحت تاثیر اتفاقات دور و برت قرار نگیر، قربانی اتفاقات دورت نباش، بلند شو، برخیز، اقتشاش کن، نمیدونم نزار هیچ اتفاقی برای زندگیت بیافته، هر اتفاقی افتاد جلوش وایسا" این یه مدل حرفه، که خیلی هم قشنگه میان یه موزیک انگیزشی هم میندازن روش و خیلی خفن میشه. یه مدل دوم هست که میگه (این انگیزشی نیست، یکم آرام بخش تره)، میاد میگه که: "اگر اتفاقی افتاد قبولش کن، اگه اتفاقی افتاد بپذیرش و باهاش ادامه بده باهاش زندگی کن،نمیدونم اعصاب خودتو خورد نکن، آروم باش، وارد زندگیت کن بپذیرش، قبول کن و..." اینم خیلی قشنگه، که یه موزیک لایت هم میندازن پشت این، اینم خیلی ویدیو قشنگی میشه باهاش ساخت. این شد دو نوع حرفه. ولی حقیقت اینه؟! نه. باینری نیست. باینری یعنی چی؟ یعنی صفر و یک نیست، یا این یا این نیست. اینجوری نیست که ما مثلا نوع اول باشیم با همه چی مخالفت کنیم، یا نوع دوم باشیم همه چی رو بپذیریم. نه. هیچ کدوم اوکی نیست، هیچکدوم روال نیست. . .

من میخوام این مدلی که از این دوتا بدست آوردم خودمو، یکم اومدم نشستم راجع بهش فکر کردم مثلا چی میشه؟ یه نظریس یعنی خیلی هم درست و کامل نیست. شما اگه نظری داشتید حتما بگین که من بهش اضافه کنم. این نظر منه: که سه دسته میشن، دو دسته نمیشن، کارها و اتفاقا سه دسته میشن. دسته اول اونایین که بیرون دایره اختیارات ما هستن. نمیتونیم کاریش کنیم تسلطی روش نداریم. خب! بیرون دایره اختیارات ما هستن. میریم سراغ دسته دوم اونایی که داخل دایره اختیارات ما هستن یعنی ما روشون تسلط داریم ما روشون کنترل داریم، میتونیم انگولکش کنیم، میتونیم نغییراتی توش ایجاد کنیم، میتونیم تغییرش بدیم. یه دسته سومی هست که نه اینه نه اون!! یعنی چجوری؟ من چیزی که خودم دوست دارم، چیزی که مورد علاقمه، چیزی که دلخواه منه، مستقیما روش تاثیر نداره، خب! ولی تاثیر داره. مستقیما تغییری روش ایجاد نمیکنه ولی روش تاثیر داره، الان مثال این سه تا رو میزنم کاملا متوجه میشین. مثال اولی چیه؟ بیرون از دایره اختیارات ما هستن. مثالش میشه؛ گفتم، طلوع و غروب خورشید من هر چقدر هم بدم بیاد، هر چقدر هم اعتراض کنم، هر چقدر هم غر بزنم، هرچقدر هم... نمیدونم... متنفر باشم از این نمیتونم کاریش بکنم که، طلوع و غروب خورشید رو نمیتونم کاریش بکنم که، طلوع میکنه، غروب میکنه، اصلا خارج از دایره اختیارات منه. این میشه صفر درصد، مقدار تسلط من رو این پدیده صفره، صفر درصده. دسته دوم مثالشو بزنم که داخل دایره اختیارات منه، چی میشه؟ میشه مثلا گفتم باز، باز و بسته کردن در، نمیدونم ... کتاب خوندن با نخوندن من، اختیار منه دیگه، حالا درست و غلطش رو کاری نداریم. اختیار منه، داخل دایره اختیارات منه، میتونم تغییرش بدم، من یه آدم کتاب نخونم، میتونم خودمو تغییر بدم به یه آدم کتاب بخون، اختیارمه. باز و بسته کردن در کتاب خوندن یا نخوندن، اختیار منه، درصد تسلط اون و قدرت من روی اون پدیده صد در صده، یعنی من صد در صد میتونم کنترل کنم اونو. داخل دایره اختیارات منه، من روش اختیار دارم، در رو باز و بسته میکنم، اگه بخوام باز و بسته میکنم، اختیارمه. حالا این دسته سومه که گفتم بهتون که من روش تاثیر مستقیم ندارم ولی خب تاثیر دارم، تاثیر گذاره نظر من، حرف من، عمل من، روش تاثیر داره، میشه دسته سومی. مثلا چی؟ خیلی جالبه، فرهنگ سازی کردن، (یه مثالشه، من دیگه به ذهنم نرسید اگه فکر کنم میاد، حالا شما هم اگر نظری داشتین بگین) مثال دسته سوم که گفتم، من نمیتونم با اختیار خودم تغییرش بدم، یعنی تسلطم روش صد در صد نیست، ولی از اونور تسلطم روش صفرهم نیست، یه تاثیر کوچولویی روش دارم، مثل فرهنگ سازی: اگر ده میلیون ،آدم دارن سعی میکنن یه چیزی رو فرهنگ سازی کنن، درسته؟ من تنهایی اگه بخوام نمیدونم مثلا کتاب خوندنو... یا مثلا یه مثال دیگه بزنم... مثلا یه چیزی داشت کم کم فرهنگ سازی میشد، تا اینکه کرونا اومد و اینا، که توی این پله برقی، کسایی که میخوان وایسن سمت راست وایسن، که سمت چپ خالی شه که کسایی که عجله دارن، میخوان روی پله برقی، همچنان که پله برقی میره خودشون هم حرکت داشته باشن از چپ برن، هی اینور اونور نکن از همه رد شن هی خودشونو بمالن به هم دیگه. این داشت فرهنگ سازی میشد. خب ببین من اگه تنهایی اینو فرهنگ سازی کنم، میتونم؟ نه. تواگه بخوای تنهایی اینو فرهنگ سازی کنی، میتونی؟ نه. پس اختیارمون صد نیست. از اون طرف اگر هیچکی این کارو نکنه، هیچکی نخواد اینو فرهنگ سازی کنه، این اتفاق میافته؟ نه. پس تاثیر ما صفر هم نیست. نه صفر نه صد من به این دسته، که دسته اول شد صفر درصد، دسته دوم شد صد در صد، به این دسته من میگم دسته بین یک تا نود و نه، یعنی تاثیر من، روی اینکه اون اتفاق رخ بده یا نده، یک تا نود و نه درصده، حالا بستگی به اون جمعیت و نوع عملکرد من و نوع حرف زدن و اینا ممکنه یه درصد باشه، نود درصد باشه، پنج درصد باشه، پنجاه درصد باشه، هشتاد درصد باشه، هشتاد و هفت درصد باشه و ... متغیره، ولی در هر صورت صفر نیست، صدم نیست. یک تا نود و نه. این از این سه تا دسته. خب، حالا اون دوتا حرف خیلی قشنگ یادتونه که گفتم؟ یکی میگه که "همه چی رو قبول کن، خیلی راحت زندگی کن، ساده باش" یا حرف قشنگ دیگه هم بود که میگفتش که " همه چیز رو تغییر بده، جلوی همه چیز وایسا، نزار هیچ چیز اتفاق بیافته". خب، من چیزی که خودم حس میکنم درسته رو میخوام بگم و دارم عملیش میکنم. صد نیست، صد در صد نیست ولی دارم عملیش میکنم دیگه، دارم سعی میکنم هر روز هر روز تو این بحث قوی تر شم. چیزی که خودم قبول دارم اینه که گفتم باینری نیست، صفر و یک نیست، آره و نه نیست. مرزه یه مرز خیلی بزرگه. اگر یه طرف اتفاقاتی باشه که باید بپذیرمش، و اون یکی طرفم اتفاقاتی باشه که باید تغییرش بدم، یه مرز خیلی بزرگ و کلفتی این وسط قرار داره. یعنی چی؟ ببین، یه سری کارا هست، که توضیح دادم، کارایی که داخل دایره اختیارات ما هست رو، ما میتونیم تغییر بدیم، باید تغییر بدیم، اون اتفاقاتی که مطلوب ما نیست، اتفاقاتی که دلخواه ما نیست رو اگر داخل دایره اختیاراتمونه ، باید تغییر بدیم. حداقل باید سعی کنیم تغییرش بدیم. تو مترو مثلا یه فرهنگ سازی داره انجام میشه، توی دایره اختیارات ما نیست، بیرونشم نیست ولی الان توضیح دادم اون دسته سومست، روش تاثیر داریم، باید حداقل، نمیتونیم تنهایی کاری کنیما، ولی باید حداقل سعی کنیم تاثیری روش بزاریم، یه تاثری باید روش بزاریم دیگه. اگر داخل دایره اختیارات ماست و دلخواه ما نیست، باید یا تغییرش بدیم یا حداقل سعی کنیم تغییرش بدیم. این کارایی شد که توی دایره اختیارات ماست و باید سعی کنیم تغییرش بدیم. اون دسته دوم که نمیتونیم تغییرش بدیم یعنی بیرون دایره اختیارات ماست، ما باید بپذیریمش، بدون هیچ غر زدنی، بدون هیچ اعتراضی، بدون هیچ نمیدونم... حرفی، باید بپذیریمش، قبولش کنیم، خودمونو باهاش وفق بدیم و رد شیم. رد شیم، اصلا ارزش اعصاب خورد شدن نداره، ارزش این که خودمونو آزار و اذیت بدیم نداره. کرونا اومده الان خب؛ کرونا داخل دایره اختیارات من هست یا نه؟ یعنی من اگه دلم کرونا رو نخواد، میتونم حذفش کنم؟ میتونم یه بشکن بزنم حذف شه؟ نه. نمیتونم که، پس داخل دایره اختیارات من نیست، یه اقدامات کوچیکی هست که میتونم انجام بدم، مثلا نمیدونم تجمعات عمومی نکنم، مثلا ماسک بزنم، الکل، یا ضد عفونی استفاده کنم. اینا هست، ولی در کل من اختیاری روی کرونا دارم؟ نه. اختیاری روی کرونا ندارم که. پس میپذیرمش، میگم که خب کرونا اومده، الان چکار کنیم؟ نمیگم اه چرا کرونا اومد؟ اه لعنت!! چرا اینجوریه؟ چرا اونجوریه؟ چرا کرونا اومده؟ چرا الان کرونا اومده که ما مثلا کنکور داریم؟ چرا الان کرونا اومده که من تو اوج خودمم؟ چرا الان کرونا اومده که نمیدونم... همه چی گرونه؟ کاریش نمیتونم بکنم، غر هم نمیزنم، قبولش میکنم، میگم خب کرونا اومده، الان چکار کنیم؟ مرحله بعدی باید چکار کنیم؟ مثلا من هدفم این بوده که... مثال میزنم، مثلا... برم توی این کلاس که امسال کنکور دارم بتونم خوب کنکور بدم؛ این مثلا هدف من بوده. بعد کرونا اومده، خب من نمیتونم کرونا رو کاریش کنم که، نمیگم ای بابا برنامه هام ریخت به هم، ای بابا میخواستم برم این کلاسه، میخواستم نمیدونم... خوب کنکور بدم، میخواستم خوب درس بخونم، کرونا اومد گند زد به همش. اینجوری نمیگم؛ چون کاریش نمیتونم بکنم، غر زدن هیچ دردی رو برای من دوا نمیکنه که. یا اینکه میگم خب الان برنامم این بود، الان کرونا اومده شرایط تغییر کرده، من باید چکار کنم؟ حقیقت هم اینه که نباید اعصابتو خورد کنی... نباید خودتو اذیت کنی... قبولش کن، خودتو باهاش وفق بده و ادامه زندگیتو کن. . . خب... بریم وارد یه جنبه دیگه ای از بحث شیم. داشتم میگفتم که غر زدن هیچ دردی رو برا ما دوا نمیکنه. میخواستم غر زدنو بگم، الان کرونا اومده، خب... من میتونم کاری کنم یا نه؟ میتونم یه بشکن

بزنم کرونا بره؟ اگه میتونم یه بشکن بزنم که بره، اگه نمیتونم غر نزنم، میتونم مثلا... ایران گرونیه، ایران تحریمه، ایران به استعداد ها اهمیت نمیده... میتونم برم یه کشور دیگه زندگی کنم، یا نه؟ اگه میتونم، میرم خارج از کشور زندگی میکنم، اگه میتونم این کارو میکنم، اگه نمیتونم حق ندارم غر بزنم! تو هم حق نداری غر بزنی. اصلا حق نداریم غر بزنیم ما. حق غر زدن نداریم تو زندگی!! الان هر یا ، تو دایره اختیاراتمه ، من یا میتونم براش کاری کنم ، فاقی افتااده َ هر ات ، هر اتفاقی افتاده ، اتفاقی افتاده نمیتونم، بیرون دایره اختیارات منه. اگه تو دایره اختیاراتمه یه کاری براش میکنم... اگه بیرون دایره اختیاراتمه اینکه مدام غر بزنم، به این بد و بیراه بگم، به زمین و زمان فحش بدم، خدا رو زیر سوال ببرم... بجا این کارا، بجای اینکه بهش غر بزنم، خودمو باهاش وفق میدم. اینو داشتم میگفتم، ببین ما اصلا حق غر زدن نداریم. برات دلیل میارم، دلیل میارم که دیگه حق نداری غر بزنی تو زندگیت. منم حق ندارم، تو هم حق نداری، خواهر برادرت هم حق ندارن، نمیدونم فامیلاتون هم حق ندارن، هیچکی حق نداره غر بزنه. دلیل برات میارم که چرا نمیتونیم ما غر بزنیم؟ چرا حق غر زدن نداریم تو زندگی؟ نگاه کن... اگه یه لیستی تهیه کنن از همه هفت میلیارد آدم، از نفر یکم تا نفر هفت میلیاردم، بر طبق چی باشه... بر طبق امکانات و توانایی باشه... بگن مثلا نمیدونم... همایون بیشترین توانایی توی هفت ، بزارن، اینجوری رنگ کنن همه افراد دنیا رو، Y، بعدیش Xمیلیارد رو داره، بزننش یک، بعدیش میشه از یک تا هفت میلیارد، فقط یه نفر میتونه غر بزنه... میدونی کیه؟ اون نفر آخره... از توی این جدول که بر اساس امکانات تهیه شده، از نفر یکم تا نفر هفت میلیاردم، فقط نفر هفت میلیاردم میتونه غر بزنه... هیچکس دیگه ای حق نداره غر بزنه، چون از اون بدترش هم هست... من اگر نفر شش میلیارد و نه صد و نود ونه میلیون و نه صد و نود و نه هزار و نه صد و نود ونهمین نفر باشم، حق ندارم غر بزنم... چرا؟ چون یه نفر هست از من وضعیتش بد تره. یه نفر هست از من وضعیتش بد تره... پس من حق ندارم غر بزنم دیگه، اون حق داره غر بزنه، فقط اون نفر آخریه میتونه غر بزنه... اینو یادتون باشه. غر نزنین... فقط اون نفر آخر توی دنیا میتونه غر بزنه... هر اتفاقی برای من بیافته... هر اتفاق بدی برای من بیافته، یکی هست که از من بدتر باشه. کرونا اومده... برای هزاران هزار... میلیون ها میلیون نفر دیگه هم اومده دیگه... فقط برای من و مثلا... فقط توی اتاق من نیومده که... مثلا من فقط کرونا بگیرم غر بزنم که... این کرونا تو کل جهان پخش شده، خب... پس من نمیتونم غر بزنم که، این مشکل، مشکل همست و افرادی هستن که از من وضعشون بدتره.الان من خودمو مثال بزنم، کرونا اومده ولی خب شرایط پزشکی هست، خداروشکر ماسک هست... خداروشکر الکل هست... نمیدونم... دستکش هست... از این شیلد ها هست. کلی آدم هست که از منم وضعشون بدتره... ماسک ندارن... الکل از من بدتره ندارن... دستمال کاغذی ندارن... دستکش ندارن... ماسکش ندارن به قول اون خبرنگاره وضعشون؛ پس من حق غر زدن ندارم، من همیشه وقتی که شروع میکنم به غر زدن، حقیقتو بگم دیگه، منم نعوذ باا... خدا نیستم که غر نزنم...منم یهویی یه موقعیتی پیش میاد که غر میزنم. ولی سعی میکنم خودمو کنترل کنم با همین چیزایی که براتون توضیح میدم، سعی میکنم خودمو کنترل کنم که غر نزنم... ولی یهویی شروع میشه غر، مثلا شروع میکنم به غر زدن، این موضوع رویادم میارم که تو همین شرایط، دقیقا همین شرایطی که من هستم، یکی هست که از من بدتره، یکی هست از من بدتره، پس من حق غر زدن ندارم، شما هم یادتون باشه که حق غر زدن ندارین:( یه ساعت توضیح دادم براتون... بخاطر اینکه از ما بدتر هم هست... من همین الان که اینجا نشستم، کسایی هستن که از من بدترن، پس حق غر زدن ندارم. ایران تحریمه یا مثلا... بزار یکم حرفای سیاسی بزنیم... ایران تحریمه، نمیدونم... ایران گرونیه، ایران به استعداد ها اهمیت نمیدن... بدترش هم هست، بدترش هم هست. میتونی کاری کنی؟ اگه میتونی از ایران خارج بشی، از ایران خارج شو... نمیتونی غر نزن... . .

خب... باتوجه به این که گفتم بهت این یه صوت ضبط شده از یه لایوه و خب تو لایو اینستاگرامم کامنت میزارن دیگه دوستان، یکی از این کامنتا رو اینجا دارم میخونم.همون اولش این کامنتو میخونم و درباره اون حرف میزنم دیگه چند دیقه بعدشو... . . ببین به نظرم غر زدن با خودمون اونقدر هم بد نیست . . ببین این بحث غر زدن با خودمون برمیگرده به یه چیز دیگه، درواقع غر زدن با خودمون نیست... من حس میکنم منظورت بحث کردن با خودمونه... چون من بحث میکنم با خودم، من میشینم یه موقعیتی رو شبیه سازی میکنم، شروع میکنم با خودم بحث کردن... بعد سعی میکنم حرفای خودمو زیر سوال ببرم که بتونم ار حرفای خودم دفاع کنم... میدونی چی میگم؟ مثلا... یهویی یه چیزی میگم، بعد سعی میکنم به این چیزی که گفتم یه ضربه وارد کنم که ببینم شواهد و اطلاعاتی دارم که بتونم از این ایده دفاع کنم یا نه؟ خب... من حس میکنم منظورت از این غر زدن اینه. که یعنی خودم با خودم بحث کنم.یه مدل دیگه ای هم هست اینه که یه اشتباهی کردم، بشینم غر بزنم بگم سجاد رامز چرا این اشتباه رو کردی؟ تو که میدونستی اینجوری میشه، چرا مثلا اینجوری نکردی؟ مثلا تو که میدونستی سهام میره بالا چرا نخریدی؟ تو که میدونستی دلار میاد پایین، چرا دلارات رو نفروختی؟ اینم میتونه کمک کننده باشه. من انجام نمیدم راستش ولی خب الان که فکر میکنم، میتونه کمک کننده باشه. فکر کنم منظورتون این بود. یه چیزم بود حالا به این زیاد مربوط نمیشه ولی یکم مربوطه، میگفتش که "مرگ دسته جمعی، عروسیه" این اصطلاح وقتی ساخته شد که این اینستا گرامرها، محمد امین کریمپور ها و ... که خودتون میشناسیدشون دیگه. اینا ترسشون این بود که نکنه اینستاگرام فیلتر بشه، نکنه ینستا گرام ایران رو تحریم کنه و این جمله اختراع شد که "مرگ دسته جمعی عروسیه" یعنی اگه اینستاگرام فیلتر شد مثلا همه رفتیم توی روبیکا، چون این یه مرگ دسته جمعیه و برای همه اتفاق افتاده... پس زیاد بد نیست. اتفاق بدیه ها، شاید اتفاق خیلی سنگینی باشه، شاید نمیدونم مثلا... رهبر یه تیمی بمیره... اتفاق اتفاق سنگینیه ولی خب چون مرگ دسته جمعیه، یعنی این اتفاق برای همشون افتاده... زیاد اون فشار و بار خیلی زیاد رو نداره. میشه که باعث پیشرفت بشه. (غر زدن باعث پیشرفت بشه (کامنت)) اگر تو جهت درستی باشه دیگه، مثلا من اگر بشینم غر بزنم که چرا مثلا... سرعت نت بده، مثلا بگم.. ای بابا این سرعت نتم گند زده، نت ایران گند زده... هی غر بزنم، باعث پیشرفتی نمیشه که. اونی که شما میگی باعث پیشرفت بشه اینه که من بشینم خودمو نقد کنم، بشینم با خودم بحث کنم. بشینم به خودم غر بزنم که توم یه تغییری ایجاد بشه، مثلا بگم سجاد جان چاق شدیا چرا ورزش نمیکنی؟ من اینکارو با خودم کردم... دیروز که چند نفر گفتن چاق شدی تپل شدی، اینکارو با خودم کردم... گفتم سجاد رامز چرا ورزش نمیکنی؟ چرا الان یه ماهه ورزش نمیکنی؟ نشستم با خودم غر زدم، با خودم بحث کردم و این درسته. این باعث پیشرفت میشه. ولی اینکه من بشینم زمین و زمانو فحش بدم نه هیچ سودی برای من داره نه هیچ سودی برای زمین و زمان. . . خب دمت گرم که تا اینجا گوش دادی.. من از اینجا به بعد میخوام یه خلاصه ای از همه حرفایی که زدم بگم، یعنی همه حرفایی که زدم رو دوباره میخوام بگم به صورت یکم خلاصه تر شده، جمع و جورتر شده. پس اگه تا اینجای داستان رو خوب متوجه شدی و کامل فهمیدی، دیگه لازم نیست از اینجا به بعد رو گوش کنی. دمت گرم. اگه هم دوست داری با من باشی و یه خلاصه ای هم ازش بشنوی... بریم ببینیم چی میگم.

. . بحث چیه؟! "تغییر دادن و دایره اختیارات" کلا ما یه دایره اختیارات داریم، یعنی چی؟ یعنی محدوده ای که توش میتونیم، اتفاقایی که میافته رو کنترل کنیم. خب... دو سری حرف خیلی قشنگ هست، که میاد چی میگه؟ "همه چی رو قبول کن، هر اتفاقی افتاد قبول کن، هر چی پیش آید خوش آید، همه چی رو بپذیر، اگر هر اتفاقی افتاد قبولش کن، بپذیرش و باهاش خودتو وفق بده، راحت زندگی کن، عصبانی نباش" این یه نوع حرف قشنگیه. حرف قشنگ نوع دوم چیه؟ " همه چیو تغییر بده، باید همه چیو تغییر بدی، ایستادگی کن، جلوی هر چیزی ایستادگی کن، هر اتفاقی داره میافته تو اصلا قربانی اتفاقات دور و ورت نباش" این حرف قشنگ نوع دومه. این دوتا نوع رو داشته باش. به نظر من جفتش چرت و پرته، اصلا باینری نیست، صفر و یک نیست،آره و نه نیست، وسط داره، مرز داره، یه مرز کلفت داره. این یه مرزی بین این دوتا هست، من دارم نظر خودمو بهت میگم... اوکی؟ نظر خودم: اینکه سه دسته میشه: کارایی که توی دسته اختیارات ما نیست، تسلط ما روش صفره. دسته دوم کارایی که تسلط ما روش صده، صد در صد ما روش تسلط داریم، مثلا باز و بسته کردن در. تسلط من صد در صده، قدرت من توی باز و بسته کردن در صد در صده. بلند میشم در رو باز میکنم و میبندم. حالا صفر رو هم بخوام مثال بزنم مثل طلوع و غروب خورشید، تسلط من روش صفره، هرکاری بکنم طلوع و غروب میکنه. بعد دسته سوم که گفتم توی این مرز قرار داره چیه؟ ببین مثلا یه فرهنگ سازی اگر قرار باشه اتفاق بیافته، من روش تسلط صد ندارم که، مثلا نمیدونم تو مترو قراره یه فرهنگ سازی ایجاد بشه من صد در صد روش کنترل ندارم که، از اون طرف تاثیرم روش صفر هم نیست، میدونی چرا؟ چون منو یه نفر دیگه و کلی آدم دیگه، دونه دونه جمع شدیم، مثلا پونزده میلیون، میخوایم یه فرهنگی رو جا بندازیم دیگه؛ پس تاثیر ما صفر هم نیست. تاثیرمون صد نیست، صفر هم نیست، من بهش میگم مرز یک تا نود و نه، تاثیر ما روش یک الی نود و نه درصده. حالا بستگی به اون عملکردی که من دارم، بستگی به اون کاری که میکنم، بستگی به حرفی که میزنم، مقدار تاثیرم فرق داره. یه درصده... پنج درصده... پنجاه درصده... دو درصده... نود درصده... متغیره. ولی صفر نیست، صدم نیست. خب.. این از همه اینا. حالا این دو نوع حرف قشنگ یادتونه گفتم، "یکی که همه رو قبول میکنه، یکی با همه چی مخالف باشه" حالا من میام چیزی که از نظر خودم درست تره رو میگم، حالا نمیگم من صد در صد درست میگم، ولی به نظرم این درست تره. چی؟ اینکه اون کارایی که بیرون دایره اختیارات ما هستن، که هیچی انجامش نمیدیم و غر نمیزنیم، اعصاب خودمونو خورد نمیکنیم، خودمونو اذیت نمیکنیم، خودمونو آزار نمیدیم، قبولش میکنیم و به کارمون ادامه میدیم. میپذیریمش و خودمونو باهاش وفق میدیم. قبولش میکنیم و باهاش زندگی میکنیم. این میشه کارایی که بیرون دایره اختیاراتمونه. کارایی که داخل دایره اختیارات ماست رو چکار باید بکنیم، باید تغییرش بدیم، باید حداقل سعی کنیم تغییرش بدیم، شاید نتونیم کلا تغییرش بدیم ولی حداقل سعی کنیم تغییرش بدیم، چون توی دایره اختیارات ما هستن. خب به اینجا رسیدیم که اگه بیرون دایره اختیارات ماست، غر نمیزنیم. پس کل چی شد؟

اگه میتونی برای یه اتفاقی یه کاری انجام بدی، انجام بده. اگه نمیتونی "غر نزن". غر نزن. اوکی؟ غر نزن. غر زدن هیچ سودی نداره. غر زدن هیچ سودی نداره. این غر زدن من هیچ سودی نداره. اگه میتونم براش کاری بکنم، مثلا وضعیت خرابه، نت خرابه، نمیدونم... ایران بده، آمریکا خوبه اصلا، میتونم مهاجرت کنم به آمریکا، مهاجرت کنم. نمیتونم، غر نباید بزنم. دلیل اینکه نباید غر بزنیم، اجازه نداریم و نمیتونیم غر بزنیم رو گفتم، الان تو خلاصه دوباره میگم. ما اصلا نمیتونیم غر بزنیم، برات دلیل میارم. برات دلیل میارم که چرا ما اصلا اجازه نداریم غر بزنیم. بچه هایی که اینا رو شنیدن معذرت میخوام دوباره باید توضیح بدم. اگر یه لیستی باشه از همه هفت میلیارد آدم روی زمین، که براساس چی مرتب شده باشه؟ از بالا به پایین بر اساس امکانات و توانایی هامون رده بندی شدن، یعنی مثلا نمیدونم کریس رونالدو توی امکانات از همه بالاتره، نمیدونم مثلا بعد اینه، بعدش اونه، تا نفر آخر، هفت میلیاردم.هیچ کسی حق نداره غر بزنه، بجز یه نفر، میدونی اون یه نفر کیه؟ اون نفر آخریه. اون نفر آخریه فقط حق داره غر بزنه، چون از اون بالاتر هرکی بخواد غر بزنه، یکی هست که از اون وضعیتش بد تره، من اگر نمیدونم نفر شش میلیاردم هم باشم، یه میلیارد آدم هستن که از من وضعیتشون بدتره، پس من حق غر زدن ندارم. حتی اگه یکی مونده به آخر هم باشم، باز حق ندارم غر بزنم، چون یکی هست از من بدتره وضعش. نمیتونم غر بزنم چون از من بدتر هم هست، اینترنت بده؟ سرعت کمه؟ از این بدتر هم هست. نمیدونم اینجا کرونا اومده؟ تو حداقل دستکش داری. اونجا بدتره، یه جایی هست از اینجا بدتر، کرونا اومده دستکش نیست. ماسک نیست. پس هر اتفاقی بیافته، هر اتفاقی برای من بیافته، من توی هر شرایطی باشم، تو هر شرایط بدی باشم، باز هم یکی از من بدتره، یکی از من شرایطش بد تره. حداقل یکی. فقط اون نفر آخره میتونه غر بزنه، بچه ها تا وقتی که اون نفر آخره نیستی حق نداری غر بزنی. هر وقت خواستی غر بزنی این فیس من با این دوتا چشم یادت بیاد. این هواپیمایی که دم به دیقه اینجا داره رد میشه رو یادت بیاد. یادت بیاد که توی لایو من بهت چی گفتم. هر لحظه ای که غر زدن رسید به ذهنت این سافت باکسی که اینورش آبیه اونورش زرده، من درست کردم یادت بیاد. یادت بیاد من چی بهت گفتم، حق نداری غر بزنی چون از تو بدترش هم هست. تو غر میزنی چون دوست نداری کار کنی، و دوست نداری کار کنی چون غر زدن راحت تره. " نشسته ام به در نگاه میکنم، دریچه آه میکشد، تو از کدام راه میرسی؟ خیال دیدنت چه دلپذیر بود، جوانی ام در این امید پیر شد، نیامدی و دیر شد"

خب خیلی ممنون که تا اینجا با من بودی حرفایی که زدمو بهشون گوش کردی و امیدوارم که حتی شده یه درصد کمکت کرده باشم و باعث شده باشم که یکم بهتر فکر کنی، شاید بهتر زندگی کنی، تو زندگیت کمکت کرده باشه، شاید، شاید. انشاا... که کرده. خلاصه دمت گرم که تا اینجا خوندی، ممنونم. اگه خوشت اومد با شیر کردن و با اشتراک گذاشتنش حتما حمایت کن ازم، که من بتونم بلاگ های بهتری درست کنم و اینکه خلاصه دمت گرم...

یا علی...

غر زدنغراختیاراثبات
فقط یِ بار زنده ایم، پس فقط شروع کن... (مُروّج: باشگاه 4.2 درصدیون)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید