جوان یا پیر، زن یا مرد، فرقی ندارد، عدهای با امید خلق تغییر در دنیای پیرامون، مشکلی را مییابند، برای آن راهحل نوآورانه ارائه میکنند و برای توسعه و تجاریسازی آن، درست در شرایط عدم قطعیت، تلاش میکنند تا این اقدام در قالب یک کسب و کار، به یک مدل بادوام و باثبات و احتمالاً مقیاسپذیر تبدیل شود.
رشد انفجاری تعدادی از استارتآپها که در سالهای گذشته همیشه در صدر اخبار کسب و کار بوده و خلق ثروتی که دیگر مثل قبل نیاز به گذر سالهای زیاد برای به نتیجه رسیدن ندارد، اشتیاق ورود به دنیای استارتآپها را به شدت افزایش داده و به همین دلیل، بازار تقاضای بزرگی برای آموزش روشهای موفقیت در راهاندازی و راهبری استارتاپها بوجود آمده و کاملاً طبیعی است که در این میان شیادان زیادی هم با سوء استفاده، آموزشهای غلطی را ارائه میکنند.
در این مطلب، نگاهی عمیق به موضوع موفقیت در استارتاپ خواهم داشت و این نگاه را با شما سهیم میشوم.
اگر بدون سوگیری یا خطای شناختی به دنبال معنی موفقیت باشید، موفقیت وضعیتی است که تصویر ایدهآل در ذهن شما (یا اهداف مدون شما) با واقعیت پیرامون شما منطبق باشد. هر چقدر این دو تصویر تطبیق بیشتری بر هم داشته باشند، موفقیت با کیفیت بالاتری اتفاق افتاده.
طبیعتاً در صورتی که اهداف با مشخصات دقیق تدوین شده باشند و برای هر یک از هدفهای خردی که در راستای رسیدن به هدف کلی، شاخصهایی در نظر گرفته شده باشد، میزان تحقق شاخصها، میزان و کیفیت موفقیتهای شما را مشخص میکند.
تقریباً همه ما وقتی در وضعیت موفقیت قرار میگیریم، متوجه موفقیت خودمان میشویم ولی سوال اصلی اینجاست که چطور از قبل بدانیم که موفقیت دستیافتنی است یا خیر و مسیر رسیدن به موفقیت چیست؟
برای اینکه یک استارتاآپ بتواند موفقیتی را کسب کند، برنامههای مختلفی طراحی شده است که در مراکزی مثل شتابدهندهها یا مراکز رشد (اینکوباتورها) به بنیانگذاران ارائه میگردد. به صورت آزاد هم تعداد زیاد دورههای آموزشی در دسترس است. بنیانگذاران برای اینکه در مسیر موفقیت قرار بگیرند معمولاً از این امکانات آموزشی و مشاوره استفاده میکنند و پیش میروند.
ولی همه ما میدانیم با وجود این حجم از آموزش، میانگین 80 تا 90 درصد از استارتآپها شکست میخورند. اما آیا تا به حال به دلیل این نرخ شکست بالا به صورت عمیق فکر کردهاید؟
دلیل این است که موفقیت یک استارتآپ، شبیه به یک سیستم پیچیده است. سیستمهای پیچیده سیستمهایی هستند که از تعداد بسیار زیادی از اجزا تشکیل شدهاند و هر جرء در ارتباطی تعاملی با اجزای دیگر است و هم بر آنها تاثیر میگذارد و هم از آنها تاثیر میپذیرد و کل این ارتباطات و تعاملات، یک نتیجه به عنوان نتیجه خروجی سیستم را تشکیل میدهد.
در سیستمهای پیچیده میزان تاثیر هر جزء بر نتیجه کل شاید قابل تخمین باشد ولی قطعاً به صورت دقیق قابل محاسبه نیست. یعنی با ایجاد تغییر در یکی از اجزای یک سیستم پیچیده، شاید به صورت کاملاً تقریبی بتوان محدودهای از نتایجی که احتمالاً ممکن است خلق شود را حدس زد ولی قطعاً نمیتوان به صورت دقیق محاسبه کرد. ضمناً نکته مهم اینجاست این محاسبهی تقریبی فقط در صورتی قابل انجام است که تمامی اجزای دیگر در وضعیت کاملاً ثابت باشند تا بتوان بازه خروجی را محاسبه حدودی کرد و اگر بدانیم که تمامی اجزا به صورت تصادفی و بدون الگو، مدام در حال تغییر هستند، محاسبه میزان تاثیر تغییر هر جز در نتیجه کل تقریباً غیر ممکن خواهد بود.
از تمامی توضیحات بالا میتوان استنباط کرد با وجود اینکه میتوان برای موفقیت یک استارتاپ الگویی در نظر گرفت، تحت هیچ شرایطی نمیتوان برای موفقیت استارتاپ یک فرمول خاص را معین کرد. هر استارتاپ متناسب با هزاران پارامتری که در آن موثر است (شامل تنوع رویکرد افراد و توانمندیهای منحصر به فرد آنها، مقطع زمانی، منابع در دسترس، موقعیت جغرافیایی و صدها پارامتر دیگر) یک سیستم پیچیده است که حتی با یکسان بودن ایده و منابع، احتمالاً نتایجی مثل هم را خلق نکنند.
تنها الگویی که شاید منطقیترین روش برای رسیدن به موفقیت در یک استارتاپ باشد این است که بهترین تصمیمات را در زمان درست بگیریم و مدام این الگو را تکرار کنیم اما آیا تصمیمات درست در موفقیت موثر است؟
قبل از هر چیز باید بدانید که تصمیمات درست در طول مدت راهبری استارتآپ، لزوماً به موفقیت ختم نمیشوند. استارتآپها در شرایط عدم قطعیت در رسیدن به مدلی پایدار، با دوام و با ثبات در حال تلاش هستند و با این وجود است که ما همین آمار شکست بالای 80% را میبینیم.
دلیل این موضوع این است که ما با توجه به جمیع جوانب، تصمیمی درست میگیریم ولی زمانی که در یک تصویر بزرگتر به گذشته نگاه کنیم متوجه میشویم که برخی تصمیمات اتخاذ شده نه تنها تاثیر مثبت در کل روند نداشته بلکه شاید اثر تخریبی هم از خود به جا گذاشته باشد و این تنها به همان دلیل است که ما با یک سیستم پیچیده روبرو هستیم و نمیدانیم و نمیتوانیم اثر هر تصمیم (چه درست چه غلط) در نتیجه کلی را محاسبه کنیم و چون امکان بررسی آینده در گذشته آن هم در یک قاب بزرگ تجمیع شده وجود ندارد، عملاً نمیتوان تضمینی برای میزان و کیفیت تاثیر یک تصمیم ولو یک تصمیم درست در نظر گرفت.
پس اگر اتخاذ تصمیمات درست، تنها الگوی منطقی برای موفقیت یک استارتاپ است و با توجه به اینکه لزوماً تصمیمات درست باعث موفقیت نخواهند شد، برای به موفقیت رسیدن چه باید کرد؟
همانطور که توضیح دادم، این نکته قابل اهمیت است که بدانید با وجود اینکه تاثیر تصمیمات درست یا غلط در سرنوشت یک استارتاپ به صورت دقیق قابل محاسبه نیست، ولی باید بدانید میتوان تخمین زد که تصمیمات غلط بازه احتمال موفقیت را کاهش و تصمیمات درست بازه احتمال موفقیت را افزایش میدهند.
با عنایت به موضوع فوق، باید بدانیم در وضعیت عدم قطعیت در تاثیر تصمیمات، یک موضوع را میتوان کنترل کرد. میتوان کیفیت تصمیمگیری را مدام افزایش داد تا احتمال موفقیت همراه با آن افزایش پیدا کند.
همانطور که گفتم شاید تاثیر تصمیمات دقیقاً قابل محاسبه نباشد ولی قطعاً میتوان بازهای از تاثیر را تخمین زد. به زبان ساده میتوان گفت که اتخاذ تصمیمات درست و با کیفیت در نهایت روی موفقیت یک استارتاپ اثر مثبت خواهد داشت.
برای افزایش کیفیت تصمیمگیری، باید مدام در آموزش باشید و تجربیات گذشته خود و دیگران را مدام به طور عمیق مورد مطالعه قرار بدهید و الگوهای موفقیت را بررسی کنید. ضمناً اگر برنامه زمانبندی نسبتاً دقیقی داشته باشید، احتمال اینکه تصمیم درست را در زمان درست بگیرید افزایش پیدا میکند.
البته باید بدانیم، بهترین تصمیم، تصمیمی است که متناسب با مقتضیات مورد تصمیم و با توجه به منابع در دست به شیوهای یکتا و منحصر به فرد و فارغ از کپی برداری از تصمیمات مشابه معروف در مثالها، اتخاذ شود ولو بعد از گذشت زمان متوجه شویم که تصمیم غلطی بوده یا به اندازه کافی موثر نبوده.
شاید بعد از مطالعه این مطلب به این باور برسید که موفقیت بر پایه شانس استوار است که البته اشتباه هم نمیکنید. فقط باید بدانید که امکان افزایش میزان و کیفیت شانس و تکرار آن ممکن است و آن جز با تکرار اقدام و مداومت حاصل نخواهد شد.
از اینکه تا انتهای این مطلب را مطالعه کردید متشکرم و از شما دعوت میکنم که نظرتان را در کامنت اعلام کنید تا با هم گفتگو کنیم.
سامان فائق