شانزدهم آذر امسال بین عکسها و گزارشهای اعتراضی که دیدم دو سه عکسی برایم بسیار جالب بود البته شاید سالهای قبل هم دخترها به وضعیت خوابگاهها اعتراض میکردند یا صدایش در نمی آمد یا اینقدر منعکس نمیشد که عکسش به دست من هم برسد. من حدود هفت سالی خوابگاه زندگی کردم کوی دانشگاه و بعد هم خوابگاه شهید باهنر کرمان. خلاصه بگویم حالا میفهمم چرا اینقدر به این دختران دانشجو سخت میگیرند این دخترانی که سطح هوشی خوبی هم دارند چون اغلب از شهرهای دور با امکانات کم دانشگاه یک شهر بزرگتر قبول شده اند خوب ساکنین همان شهر بزرگ با همه امکانات آموزشی که نمیتوانند خوابگاه بگیرند دانشگاه برای آنها جایی کمی بزرگتر از دبیرستان و مختلط است فقط... ولی برای بچه های خوابگاهی دانشگاه رفتن خیلی فرق دارد هم پسرها و هم دخترها و البته فرقی که برای دخترها هست همان قدرت تصمیم گیری و انتخاب است که برای مدت محدودی بین خانه پدری نظارت آن و خانه شوهر و نظارت او به خودشان تفویض میشود. قدرت انتخاب اینکه چه بپوشند (البته تا حدودی) چه بخورند (باز هم تا حدودی) و چه موقع به کجا بروند(بسیار تا حدودی) ... خوب این خیلی وسوسه انگیز است البته بیشتر برای تصمیم گیرها تا برای دخترها (چون قضیه اصلی آنها درس خواندن و قبولیست که شرط ادامه وضعیت آزادی ایشان است (البته تا حدودی)).