مردها و مردسالارها خیلی قلقلکشان میشود که چطور میتوان از این دخترها زهر چشمی گرفت که این طعم آزادی نصفه نیمه برایشان تلخ و تند و آزاردهنده باشد... تمام قوا راه می افتند دنبال پیدا کردن روشهای سادیسمی آزار دانشجو.... اتاقهای شلوغ یخچال خراب حمامهای کثیف دستشوییهایی بد بو و چندش آور مستخدمان زن اخمو و طلبکار مستخدمان مرد حیض کارکنان خشن مقررات سخت و غیرمنطقی حتی غیر منطقی تر از مقررات بیهوده خانه پدری بعد میبینند هنوز هم این نفله ها جان دارند و درس میخوانند و نمره می آورند و به طور وحشتناکی احساس شادی و رهایی میکنند پس میروند سراغ غذاهای زهرماری و مرغ مانده و گوشت یخزده را بدون فریزر نگه داری میکنند کبفیت بد غدا و مسمومیت هم یک روش آزار –جسمی و روانی دانشجوست... فکر میکنم در این مورد و چند مورد دیگر وضعیت موجود خوابگاهی دختر و پسر یکی است ولی فکر نکنم مقررات رفت و آمد و معاشرت برای پسرها هم اینطور باشد مثلن نمیدانم آیا به زیرپوش و شرت و شلوارک پوشیدن آنها در اتاق و بغل دست هم خوابیدنشان گیر میدهند؟؟؟ آیا آنها هم مجبورند در محوطه با لباس کامل بیرونی بیایند بگیرید شلوار و بلوز و دمپایی!!؟؟ من خودم در خوابگاه میدیدم چطور سخت گیری میکنند و حتی تلفن ما هم کنترل میشد و میدیدم چطور تهدید میکنند و میدیدم که چطور دانشجویان خلاق راه در رو پیدا میکنند ولی آن راه در رو ها هزینه داشت کمترینش آن حس بی پناهی و ناامیدی بود آن سرخوردگی و ضد اجتماع شدن که البته بعضیها مداوایش میکردند و بعضی ها تا آخر عمر درگیرش هستند این قشر تحصیل کرده توسری خورده چطور میتواند آن نقش والای مادری را که به گرده اش میگذارند تاب بیاورد؟؟ بعضیها با جریان زندگی قانونی همسو بودند فقط گاهی شاید با ناهمسویان همراهی میکردند و بعضی که اکثریت بودند نه همسوی کامل و نه مخالف کامل یک چیزی شده بودند آن وسط که به هر وری میرفتند پایش می افتاد سیگار میکشیدند پارتی میرفتند مشروب هم میخوردند ... نبود هم باکیشان نبود آخر همیشه خیلی مخالفهایی بودند که بساط را جور میکردند همان ها که همیشه ساز مخالفت میزنند....