پ.ن: جملات زیادی از این کتاب رو در شبکههای اجتماعی خونده بودم و تعداد زیادی از اونهارو ذخیره کرده بودم در نتیجه بالاخره این کتاب رو ۳۰ دی تهیه کردم و همون روز شروع به خوندنش کردم! البته معلم عزیز، آقای مجتبی شکوری هم در مورد این کتاب متنی رو در ویرگول منتشر کردند که در انتخاب و مطالعه این کتاب تاثیرگذار بود.
زندگی-نگارهها بیشتر شرح احوالات است تا توصیفِ آفاق، اعترافاتی بر پهنه سفید کاغذ که چندان به خیال ادبیات نوشته نشدهاند. (از مقدمه کتاب) این کتاب را نیز میتوان در دسته همین نوع کتابها قرار داد. میشه گفت کتاب یک کلاژ نوشته است که به یاد پت همسر بارنز که به خاطر بیماری از دستش داده نوشته شده . جالبی داستان اینه که در ابتدا ارتباط بالن سواری، عکاسی، عشق و اندوه کمی ممکنه برامون عجیب باشه! خصوصا با خوندن فصل اول تا حدودی از خوندن کتاب دلسرد بشیم. اما هرچه جلوتر میریم جملات معنا و مفهوم خودشون رو نمایش میدند. به قول مترجم کتاب، اگر تا شروع فصل دوم صبوری کنید کم کم خط داستان براتون نمایان میشه و میتونید از خوندنش لذت ببرید.
در ادامه چند جمله تامل برانگیز از کتاب رو اینجا مینویسم.
دو تا آدم را که تاحالا کنار هم قرار نگرفتهاند، کنار هم میگذارید و دنیا تغییر میکند بعضی وقتها؛ بعضی وقتها هم هیچ. ممکن است آتش بگیرند و بسوزند و زمین بیفتند، یا این که عشق زمینشان بزند و در آتشِ عشقِ به هم بسوزند. اما بعضی وقتها این وسط یک چیزِ تازه درست میشود و بعد دیگر دنیا عوض شده است. در آن شوق آغازین، در آن شور طوفانیِ برخاستن، آن دو با هم، بهتر از هرکدام به تنهایی هستند. آنها، با هم، دورترها را میبینند و روشنتر میبینند.
ما روی زمین صاف زندگی میکنیم. روی سطح، اگرچه همچنان بلندپروازیم. ما قعرنشینان گاهی به بلندای خدایان میرسیم. بعضی با بال هنر پر میکشند، بعضی با مذهب عروج میکنند؛ ولی بیشتریها را عشق پرواز میدهد. وقتی بالا میرویم، خب ممکن است سقوط هم بکنیم. فرودهای راحت و بیدردسر انگشت شمارند. ... هر داستانه عاشقانه، بالقوه، داستانِ اندوه نیز هست؛ اگر نه در اوایل، اما در ادامهاش؛ برای این یکیشان نه، برای دیگری؛ بعضی وقتها هم برای هردویشان. پس چرا ما همواره سودای عشق داریم؟ چون عشق نقطه تلاقیِ حقیقت و جادوست.
رنج هر چیزی دقیقا همسنگ ارزشِ آن است؛ این است که به گمانم انسان یک جورهایی به رنج رغبت دارد. اگر مهم نمیبود، اهمیتی هم نمیداشت.
چند پاراگراف قشنگ دیگه هم هست که ترجیح دادم ننویسم تا بعد از شنیدن قصه کتاب با اونها مواجه بشید. در نتیجه اگر دوست داشتید کتاب رو مطالعه کنید.
منابع تکمیلی:
یادداشتی از این کتاب در سایت نشر گمان- اندوه علاج ندارد
کتابباز- فصل چهارم، قسمت نوزدهم