سارا - پ (پاییز)
سارا - پ (پاییز)
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

بازوى ماهكوبى شده

از پشت تلفن مى پرسد؛ چه كار مى كنى؟، و جواب مى دهم؛ رفته ام پشت بام ماه را ببينم. تعجب مى كند و با خنده ادامه مى دهم؛ البته چاى و كتاب هم آورده ام!

.

.

بچه كه بودم، به آسمان علاقهء زيادى داشتم. خصوصا به آن ماه گرد وسطش. هروقت كه شب مى شد، سرم را از پنجره بيرون مى آوردم و به آن نگاه مى كردم. فرقى هم نداشت كه اين پنجره بين آجرهاى ديوار باشد يا وسط يك درب آهنى. توى خيابان، همينطور كه متر به متر از مبدأمان دورتر مى شديم، سرم را از ماشين بيرون مى بردم و مى پرسيدم "چرا هرجا مى رويم ماه هم همراهمان مى آيد؟" و اين سوال آنقدر مكرر شده بود كه ديگر پاسخ هايى كه مى شنيدم، كم كم جنبهء علمى قضيه را از دست داده بودند. يك بار مى گفتند چون با يك نخِ نامرئى به ما وصل شده است و يك بار هم مى گفتند چون تو را از آن بالا ديده و دوست دارد دنبالت بيايد! و من با هر جواب، يك نيم نگاهى به آن گردىِ سفيدِ وسطِ بازوى كوچكم مى انداختم و در دلم مى گفتم؛ "نخير! شما نمى دانيد! ولى ماه رد آن واكسنى است كه زمين در بچگى هايش زده! حالا هم چسبيده به بازويش و ديگر پاك نمى شود!" و با خوشحالى از كشف اين حقيقت مهم، به بازوى سياهِ زمين بيشتر خيره مى شدم.

گذشت و گذشت. من بسيار بزرگ شدم. و از كودكى هايم فقط رد واكسنم بود كه به من چسبيد و رهايم نكرد. هنوز هم گاهى كه چشمم به آن مى افتد، خنده ام مى گيرد، و به دنبالش به ياد مى آورم كه چقدر آسمان را دوست داشته ام. آنقدر كه اگر در تاريخ ديگرى توى اين روزها مى زيستم، احتمالا يك منجم مى شدم. به ياد مى آورم و دلم مى خواهد بروم به گذشته، جايى كه هم منِ اكنونم باشم و هم منِ آن موقع. كودكى هايم سرش را از پنجره بيرون ببرد، و اين بار با صداى بلند اعتراف كند كه چه مسئلهء مهمى را فهميده است. من هم سر ذوق بيايم و در گوشش بگويم كه "شايد زمين يك رد واكسن نداشته باشد، ولى تو حتما صاحب يك ماه كوچك هستى. اگر روزى زندگى سخت گرفت و ديدى توى دنيايت شب شده، حواست باشد كه وقتِ درخشيدن است". او هم بخندد. و او هم باور كند.

بعد هم دوباره به اكنون باز مى گشتم و غبطه مى خوردم كه اى كاش من كه تا آن جا رفته بودم، چند چيز زيباى ديگر را هم از كودكى هايم مى ريختم توى جيبم و محكم نگهش مى داشتم. بر مى داشتم و با خودم تا خودِ سى سالگى مى آوردم. يكجورى كه بچسبد بهم. يكجورى كه رهايم نكند.


عقلاً دندان پزشکی، قلباً هنر و ادبیات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید