ویرگول
ورودثبت نام
سارا - پ (پاییز)
سارا - پ (پاییز)
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

بدون قرار قبلى

مى گويد اوضاع در چه حال است و جواب مى دهم؛ مثل هميشه، ولى بيخيالِ اوضاع.

.

.

من يك دندهء وسط دارم كه اكثر اوقات هم از روى همان بلند مى شوم؛ نه راست است نه چپ؛ نه بداخلاقم نه خوش اخلاق. امروز ولى، عميقاً از دندهء راستم بلند شده ام؛ خوش حالم و هر اتفاق شر و خيرى را به فال نيك مى گيرم. يك قفل ده اينچى به صندوقِ اعلاناتِ ترس هايم و يك برچسبِ "تعطيل است" به درب ورودىِ آينده زده ام. از پشت پيشخوانِ پذيرشِ اضطراب بلند شده ام و به چاى داغِ سماورِ اتاقِ پشتىِ آن، پناه آورده ام. راه مى روم. خوش مى بينم. لبخند مى زنم. و گلاب بيشترى در ظرف داغِ شير و نشاسته خالى مى كنم. اتفاق عجيب و خوبى نيفتاده است. گره اى باز نشده. آفتاب مثل هميشه طلوع كرده و زمين مثل هميشه چرخيده است. من امروز ولى، حوصله ام كم است. انگار كه تمام نورون هاى مغزى ام سيناپس هايشان تا خرخره پر باشد، جاى بيشترى براى فكر كردن ندارم. فكر نمى كنم. كتاب مى خوانم. لب پنجره مى ايستم. نفس مى كشم و به رقص سماعِ دودِ عودِ نرگس نگاه مى كنم. دلم بى بديل روشن است و ذهنم بى دليل، آرام.

هميشه گفته اند كه زندگى يك موج كوچك است؛ بد مى رود و خوب مى آيد و بلعكس. ولى شايد امروز، فقط به يك چيز فكر كنم. فكر مى كنم و آن اين است كه اى كاش بعد از اين حالِ خوب، آن بدِ در راه، يك بدِ دورِ دور باشد.

كاش آفتاب چند روزى، همينطور بى دليل، از همين مشرق دربيايد و زمين، بر همين وفق مراد، بچرخد.



عقلاً دندان پزشکی، قلباً هنر و ادبیات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید