تو اون روز دلانگیز دهم دی ماه و ردیف 20 تالار وحدت، استاد کلهر عزیز و دوستداشتنی درباره آواز شهر خاموش اینطور توضیح دادن:
اول همه جا سکوت و تاریکی مطلقه؛
بعد کمکم سروکلهی آواها و صداها پیدا میشه؛
این آواها و صداها رفتهرفته بههم میپیوندن و میرسن به کمونچه و نوای شکوهآمیزش (همون چیزی که استاد کلهر باهاش معجزه میسازه و با جون و دل شنونده بازی میکنه)؛
درنهایت، این نوای شکوهآمیز جای خودشو میده به نور و رنگ.... اون چند دیقه آخری که بندبند وجودت به لرزه و طرب درمیاد....
با خودم فکر میکنم حکایت ما و این ویروس نیموجبی ناخوانده، دقیقا حکایت همین شهر خاموش کیهان کلهره....
یه ویروس همه ما رو شکه و خونهنشین کرد....
اول سکوت کردیم، بهتزده شدیم، ترسیدیم....
کمکم از جاهایی یه آواهایی بلند شد؛ این آواها رفتهرفته بهم پیوستن و هرکسی هرکاری از, دستش برمیومد کرد....یکی ماسک رایگان پخش کرد، یکی اجاره مستاجرشو بخشید، یکی در حد توانش به کسبوکارهای آسیبدیده کمک کرد و.......
و الان دقیقا ما اون نقطهای قرار گرفتیم که استاد کلهر داره کمونچه گلایهآمیز مینوازه....از خونه موندن و کوتاه شدن دستمون از دامان طبیعت ناراحت و افسردهایم؛ از ندیدن و در آغوش نکشیدن عزیزانمون؛ از ترسی که ته دلمونه.....
اما من مطمئنم تا اون لحظهای که هجوم رنگ و نور و طرب در شهر خاموش این روزای ما آغاز میشه، چیزی نمونده....
عاقبت روزی بهار خندههامان میرسد، پس بیا با عشق فصل بغضمان را رد کنیم.....