سردرگم
سردرگم
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

روزه داری و بهینه سازی مصرف انرژی!

امروز روزه گرفته ام. الان ساعت 17 است و یک ساعتی از تمام شدن بنزینم می گذرد. سعی می کنم به این موضوع اصلا فکر نکنم که تا سه ساعت دیگر از هیچ منبع انرژی، نه غذا و نه آب خبری نیست. البته این فکر نکردن تا حدی چاره ساز هست، اما راهگشا نیست! به هر حال ادامه ی کارهای روزمره و شخصی و غیر شخصی ام را موکول کردم به فردا که مانند روزهای قبل، روزه نیستم.

تا حدود یک ساعت پیش احساس فشار و ضعف خاصی نکردم. همین هم برای من که تا روز قبل، هر روز ساعت هفت صبح یک تکه کیک در منزل و ساعت ده یک لقمه در محل کار با چای می خوردم و باز هم سر ساعت یک ظهر که می شد زمین را گاز می گرفتم از گرسنگی عجیب است.

همیشه برایم جای سوال داشت چطور تا یک روز قبل از آغاز ماه رمضان اگر تا ظهر هزار کالری مصرف نکنی از ضعف و بی حالی پریشان و مستاصل می شوی ولی با آغاز اولین روز از این ماه، احساس گرسنگی و تشنگی نه اینکه از بین برود ولی شاید تا پنجاه الی شست (یا شصت؟ آخر نفهمیدم!) درصد کاهش می یابد. چطور؟

اگر از یک فرد مذهبی بپرسی شاید جواب بدهد این از برکات ماه رمضان است و شاید حتی این موضوع را معجزه ای در عصر حاضر قلمداد کند و باعث شود ایمانش قوی تر از قبل شود.

از یک معاند هم بپرسی شاید جواب بشنوی که این موضوع توهمی بیش نیست و بدن همان بدن است و مصرف انرژی اش همان مصرف انرژی. در ادامه تو و بقیه ی روزه داران را احمقانی خطاب کند که دچار توهمات هستند و به دشمنی اش افزوده گردد.

دو پاراگراف بالا را که نوشتم یاد نتیجه ی تحقیقاتی افتادم که نشان می داد هر فکت و واقعیتی را که به صورت گزارش در اختیار شخصی قرار دهیم، چه موافق آن موضوع باشد چه محالف آن، اعتقادش به چیزی که از قبل به آن اعتقاد داشته بیشتر می شود. خنده دار است، نه؟

آن روز این گزارش را که خواندم، همانجا تصمیم گرفتم آدمی باشم و بشوم که یک فکت و گزارش، در من تغییری ایجاد کند به سمت بهتر شدن و درست تر شدن. به سمت نزدیک تر شدن به حقیقت، که حتما یک چیز است و دو چیز نیست. به سمت کامل تر شدن و عمیق تر شدن دانسته ها و باورهایم.

آن روز که این تصمیم را گرفتم، قطعا نمی دانستم چه تصمیم سخت و سنگینی است. حتی خطرناک. جوری که با شنیدن 87 جلسه از 103 جلسه سخنرانی استاد پناهیان با موضوع تاریخ تحلیلی اسلام، متدین تر که نشدم هیچ، استدلال های قوی تری هم دارم برای رد دین. بله نمی دانستم. شاید هنوز هم نمی دانم.

به هر حال، تغییر در سوخت و ساز بدن به محض تصمیم به روزه گرفتن چیز کمی نیست که بشود به راحتی از کنارش رد شد. کار خدا بدانیم یا کار خیالات خودمان، سناریو های مختلفی را می توان در نظر گرفت:

1- پس از اینکه تصمیم گرفتیبه مدت 24 ساعت (سحری؟ شوخی می کنید!) مطلقا هیچ چیز نخوری و ننوشی، مغز و معده در جلسه ای اضطراری و مشترک توافق می کنند با توجه به اینکه منابع محدودی در اختیار دارند و سیستم بدن در شرایط قحطی قرار دارد، ساز و کار خودشان را به صورت بهینه تر و کم مصرف تری ادامه دهند. یک جورهایی سیاست اقتصاد ریاضتی را در پیش بگیرند تا بدن از این بحران (روزه) جان سالم به در ببرد.

2- واقعا برکت و معجزه ای در کار باشد و خداوند اراده کند فردی که روزه می گیرد کمتر از روزهای عادی گرسنه و تشنه شود.

3- شاید خودمان هم بی اثر نیستیم. به این صورت که ناخودآگاه فعالیت های پرمصرف را از برنامه ی روزانه مان حذف می کنیم تا انرژیمان کمتر مصرف شود. مثلا اگر قرار بود تا ساعت 17 کار کنیم سر ظهر کار و کاسبی را تعطیل می کنیم و تا افطار می خوابیم. تعدادی از کارهایمان را به بعد از ماه رمضان موکول می کنیم و بقیه ی کارهای ضروری را در پایین ترین سطح انرژی انجام می دهیم.

4- شاید دستگاه گوارش انسان خاصیتی دارد که اگر درش را کلا گل گرفتی و اجازه ی ورود هیچ ماده ای به آن ندادی، به خواب زمستانی فرو رود و فراموش کند بدنی هست و فعالیتی. شاید اگر چیزک هایی بخوریم معده مان بیشتر تحریک شود به فعالیت و هضم و گوارش و گرسنگی را بیشتر حس کنیم. اگر سر صبح یک عدد سیب ناشتا خورده باشید می دانید چه می گویم. این سناریو هنگام روزه داری، در میانه های روز که حس می کنید هیچ چیز در شکمتان قرار ندارد بیشتر تقویت می شود. انگار که سیستم جذب و دفع بدنتان را باز کرده اند و کناری گذاشته اند تا بعد از اذان مغرب دوباره بیایند پیچ هایش را ببندند و سر جایش کار بذارند!

خب، سناریوی شما چیست؟ تجربه ی شما؟ نظرتان؟ حرفتان؟ ممنون می شوم پاسخی برایم بنویسید. فعلا!


پ.ن:

من کاملا متوجهم چه کار سختی است که متنی طولانی را بخوانید.(به هر متنی که بیش از پنج کلمه داشته باشد طولانی گفته می شود!) اما می خواهم یک کار سخت تر از شما بخواهم. لطفا مطالب من را لایک نکنید. من از لایک متنفرم. می دانید چرا؟ چون ممکن است حتی یک کلمه، حتی عنوان را نخوانده باشید و لایک کنید و بروید. فقط برای اینکه اسمتان و پروفایلتان و نوشته هایتان دیده شود. این افتضاح را من نمی توانم تحمل کنم. کاش می شد روی دکمه ی لایک اسید پاشید، قفلش کرد یا به آن برق وصل کرد. به هر حال، از الان تا ابد اگر لایکی ببینم به این معنی است که متن خوانده نشده است. مجازات چنین فرد خطاکاری حتما بلاک است و بعد آه پروفایل سوز!

در عوض، از کامنت های شما به شدت استقبال می کنم. یک ضرب المثل خیلی قدیمی هست که همین الان ساختمش و می گوید:

تو صد تا فحش آبدار برایم کامنت کن ولی لایک، هرگز! هرگز! هرگز!
روزهماه رمضانگرسنگیتشنگیاسلام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید