از ی جایی ب بعد دیگه چیزی برات اهمیت نداره
دیگه ب تهش فکر نمیکنی فقط منتطر میمونی تا ببینی چی پیش میاد
وارد ی ماتریکس میشی
برات مهم نیس ک کی چی کار میکنه چ فکری میکنه
دلت میخواد تنها باشی همه ازت دور باشن حتی خودت .
میشی ی پیر جوون .ی ادمی ک هنوز سنش ب سن قانونی نرسیده اما از درون بیشتر از ۴۰ سالشه. شاید واسه تو اون روز رسیده باشه ک دیگه با روز تولدت دیگه حال نکنی دیگه خوشحال نشی وقتی تولدته
ک بنظر من درستشم همینه ... واسه چی باید جشن گرفت؟ اینکه ی سال پیرتر شدیم؟(از لحاظ جسمی) . یا واسه سالگرد روزی ک پامون رو تو این دنیا گذاشتیم بدون اینکه بدون توش چخبره؟ یا واسه اینکه از بچگیمون دورتر و دورتر میشیم جشن بگیریم؟
تنها دلیلی ک میتونم برای خوشحالی تو اون روز بیارم اینه ک ی روز ب مرگ بیشتر نزدیک شدیم...
بیخی وللش
سال جدید رو تسلیت میگم...
پ.ن: چون ی سال پیرتر شدید??